در
کتابخانه
بازدید : 322552تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand امكان شناخت امكان شناخت
Expand ابزارهای شناخت ابزارهای شناخت
Expand منابع شناخت منابع شناخت
Expand مراحل و درجات شناخت مراحل و درجات شناخت
Expand مكانیسم تعمیم شناخت حسی مكانیسم تعمیم شناخت حسی
Expand شناخت آیه ای شناخت آیه ای
Expand روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای
Expand شناخت حقیقی شناخت حقیقی
Collapse بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل
Expand اشكالات وارد بر «منطق عمل» اشكالات وارد بر «منطق عمل»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
این اشكال، بالاتر است و راسل هم متوجه آن است و آن این است كه اصلاً آن شناختی كه می گوید «معیار عمل است» غلط است؛ این خود یك شناخت خودمعیار در نظر گرفته شده كه داخل در منطق ارسطو می شود، چرا؟ زیرا تو می گویی اگر شناخت درست باشد در عمل نتیجه می دهد (راسل می گوید این را من قبول دارم) ، بعد می گویی چون این در عمل نتیجه داد پس درست است. می گوید این حرف غلط است. «اگر شناخت درست باشد در عمل نتیجه می دهد» درست است ولی «اگر در عمل نتیجه داد پس شناخت درست است» درست نیست؛ چطور؟ به اصطلاح منطقیّین به آن «لازم اعم» می گویند. مثلاً از این سخن كه «اگر این شئ گردو باشد گرد است» چهار صورت می توان نتیجه گرفت، به چهار شكل می توان روی آن اندیشید: اگر گردو باشد گرد است لكن گردوست، نتیجه این است: «پس گرد است» كه این نتیجه درست است. دوم اینكه بگوییم لكن گرد است، و نتیجه بگیریم پس گردوست، كه غلط است. سوم آنكه بگوییم لكن گردو نیست، و نتیجه بگیریم پس گرد نیست، كه غلط است؛ و چهارم اینكه بگوییم لكن گرد نیست، و نتیجه بگیریم پس گردو نیست، كه درست است؛ یعنی ما به چهار صورت می توانیم نتیجه بگیریم. اگر یك شئ را ملزوم قرار دهیم و بگوییم: اگر «الف» باشد «ب» هست، چهار حالت پیدا می كند: «الف است، نتیجه بگیریم ب است» این حالت درست است؛ «ب است پس الف است» ، این حالت غلط است؛ «الف نیست پس ب نیست» غلط است، و «ب نیست پس الف نیست» درست است.

حال تو می گویی اگر یك اندیشه و یك شناخت، حقیقت باشد، در عمل نتیجه می دهد، من فعلا این را قبول می كنم. بعد می گویی «چون در عمل نتیجه داد پس درست است» . این مثل این است كه بگوییم «اگر این شئ گردو باشد پس گرد است» و بعد بگوییم «چون گرد است پس گردوست» . نه، هر گردویی گرد است ولی هر گردی گردو نیست؛ یعنی از اثبات اولی اثبات دومی نتیجه می شود ولی از اثبات دومی اثبات اولی نتیجه نمی شود؛ از نفی اولی نفی دومی لازم نمی آید ولی از نفی دومی نفی اولی لازم می آید. اینجاست كه «منطق عمل» دچار اشكال می شود.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 476
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است