در
کتابخانه
بازدید : 322588تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand امكان شناخت امكان شناخت
Expand ابزارهای شناخت ابزارهای شناخت
Expand منابع شناخت منابع شناخت
Expand مراحل و درجات شناخت مراحل و درجات شناخت
Expand مكانیسم تعمیم شناخت حسی مكانیسم تعمیم شناخت حسی
Expand شناخت آیه ای شناخت آیه ای
Expand روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای
Collapse شناخت حقیقی شناخت حقیقی
Expand بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل
Expand اشكالات وارد بر «منطق عمل» اشكالات وارد بر «منطق عمل»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بعضی دیگر حقیقت را به شكل دیگری تعریف كرده اند كه این نظر و نظر چهارمی كه ذكر می كنم امروز مطرح است. گفته اند: اصلا حقیقت و خطا به آن شكل كه شما می گویید معنی ندارد. حقیقت چیزی است كه در نتیجه ی برخورد قوای ادراكی ما با عالم خارج پیدا شده باشد (تز، آنتی تز، سنتز) . اگر حواس ما در مقابل عینیّت خارجی قرار گیرد، آن عینیّت خارجی روی [حواس ما] اثر می گذارد و حواس هم عكس العملی از خود نشان می دهد. مثلاً به انسانی كه روبروی ماست نگاه می كنیم. اگر آن انسان نباشد كه ما نمی توانیم ببینیم. وقتی كه هوا روشن است یا چراغی وجود دارد، نوری كه به او می تابد در چشم ما منعكس می شود و تصویری در شبكیه ی چشم ما به وجود می آورد. ولی چشم ما فقط اثرپذیر نیست، اثربخش هم هست، یعنی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 453
از خودش عكس العمل نشان می دهد. آن تصویری كه در شبكیه ی چشم من قرار می گیرد، وضع خاصی به خودش می گیرد. حقیقت یعنی آنچه كه معلول برخورد عالم عین و عالم ذهن باشد. هرچه كه معلول این [برخورد] باشد اسمش حقیقت است، نه هر چیز كه مطابق با واقع باشد.

می گوییم گاهی دو نفر در آن واحد یك چیز را دوگونه حس می كنند و حتی یك نفر در آن واحد یك چیز را دو جور حس می كند. مثلاً كسی كه بیماری یرقان دارد و تخم چشمش زردی گرفته است وقتی به یك شئ نگاه می كند آن را زرد می بیند. من كه چشمم سالم است آن را به رنگی كه او می بیند نمی بینم، به رنگ دیگری می بینم كه اكثر مردم می بینند. كدامیك حقیقت است؟ می گویند هر دو حقیقت است و هیچكدام خطا نیست. اعصاب تو در مقابل آن یك نوع عكس العمل نشان داده، عكس العمل اعصاب خودت است، پس حقیقت است؛ اعصاب او به گونه ای دیگر عكس العمل نشان داده، آن هم باز حقیقت است، چون بالاخره معلول اعصاب خود اوست. اگر صد نفر یك شئ را صد شكل ببینند، در اینجا صد حقیقت موجود است. می گویند این افكار از آنجا پیدا شده است كه شما حقیقت را مطلق اندیشیده اید، حقیقت نسبی است. . . [1]نسبت به من این حقیقت است، نسبت به شما آن حقیقت است، و نسبت به دیگری چیز دیگری حقیقت است و هیچكدام هم خطا نیست.

حتی برای یك نفر، در آن واحد ممكن است دو حقیقت نسبی وجود داشته باشد: دست راستت را درون آب 60 درجه بگذار و دست چپت را درون آب صفر درجه ای كه یخ نبسته است. دست راستت گرم می شود و دست چپت سرد. بعد هر دو دستت را همزمان درون آب 20 درجه ببر، با دست راستت احساس سردی و با دست چپت احساس گرمی می كنی. الآن نسبت به تو در آن واحد دو حقیقت وجود دارد. اصلا حقیقت جز این چیزی نیست. پس حقیقت نسبی است. شناخت راستین، مطلق نیست كه [بگوییم ] شناخت راستین فلان چیز چگونه است؟ اگر بگویم [درباره ی] آن رفیق من كه در سابق او را آدم خوبی می دانستم و اكنون آدم بدی [چه می گویید، ] می گویند هر دو حقیقت است؛ در آن زمان، یعنی در مجموع شرایطی كه در آن موقع در آن شرایط زندگی می كردی و شرایطی كه رفیقت داشت، حقیقت این بود كه او آدم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 454
خوبی است، و حالا در این شرایط، حقیقت برای تو این است كه او آدم بدی است.

هم آن حقیقت است و هم این. حقیقت نسبی است، مطلق اندیشی را در شناختها باید كنار گذاشت.

امروز می بینید چقدر این جمله رایج است كه «مطلق اندیشی معنی ندارد» ، «هر اندیشه ای را به صورت نسبی باید تلقّی كرد» ؛ اندیشه ی بطلمیوس را نسبت به زمان خودش [باید سنجید] ، نسبت به بطلمیوس و همه ی بطلمیوسیها حقیقت آن بود، یعنی در مجموع آن شرایط نمی توانستند غیر از آن بیندیشند و برای آنها حقیقت همان بود كه خودشان می اندیشیدند؛ از زمان كپرنیك به این طرف شرایط عوض شد و حقیقت برای دانشمندان معاصر چیز دیگری گردید. اگر روزی می گفتند عناصر چهارتاست، نسبت به آنها حقیقت همان بود، امروز هم كه می گویند عناصر صد و چندتاست، برای اینها و نسبت به اینها حقیقت این است. اگر مردمی در یك زمان یا در یك مكان می گویند خدا هست، برای آنها حقیقت همین است كه خدا هست، و اگر عده ای دیگر در زمان و شرایط دیگری می گویند خدا نیست، برای اینها حقیقت همین است كه خدا نیست. اصلا حقیقت همین است كه می گوییم.

این نظریه، نظریه ای است كه ماتریالیستهای زمان ما غالبا گفته اند و می گویند.


[1] . [افتادگی از نوار است. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است