در
کتابخانه
بازدید : 322523تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand امكان شناخت امكان شناخت
Expand ابزارهای شناخت ابزارهای شناخت
Expand منابع شناخت منابع شناخت
Expand مراحل و درجات شناخت مراحل و درجات شناخت
Expand مكانیسم تعمیم شناخت حسی مكانیسم تعمیم شناخت حسی
Expand شناخت آیه ای شناخت آیه ای
Collapse روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای
Expand شناخت حقیقی شناخت حقیقی
Expand بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل
Expand اشكالات وارد بر «منطق عمل» اشكالات وارد بر «منطق عمل»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
فروید [1]- كه قهرمان روانكاوی است- معتقد بود كه تمام عناصر روان ناخودآگاه انسان از روان خودآگاه گریخته اند و در آنجا جایی را برای خودشان تشكیل داده اند؛ یعنی عناصر روان ناخودآگاه ابتدا در روان خودآگاه بوده اند، ولی این عناصر از مرزی كه میان روان خودآگاه و روان ناخودآگاه وجود دارد به طور پنهان گریخته اند و به قسمت روان ناخودآگاه رفته اند. آنها تدریجا در آنجا دنیایی تشكیل داده اند كه از روان خودآگاه بسیار مفصل تر و وسیع تر و گسترده تر است. از نظر فروید، مخصوصا پس راندگی های روان [باعث این گریز می شود] . «پس راندگی ها» یعنی آنجا كه غرایز و تمایلات انسان میل به بروز و ظهور دارند ولی انسان مانع بروز و ظهور آنها می شود (به قول او سانسور می كند) ، عادات و عرف اجتماعی اجازه نمی دهد كه قسمتی از روان خودآگاه انسان [بروز كند] . مثلاً انسان بر یك امری خشم گیرد [ولی نتواند خشم خود را ارضا كند] . البته بیشتر تكیه ی فروید روی تمایلات جنسی است: انسان از نظر جنسی تمایلی پیدا می كند ولی شرایط و محیط اجتماعی اجازه ی بروز نمی دهد؛ چاره ای نمی بیند الاّ اینكه این میل و به اصطلاح این عشق را فراموش كند. مثلاً به خیابان می رود، چشمش به یك صورت می افتد، دلش به دنبال چشم می رود [2]، ولی انسان حس می كند كه نمی شود دنبالش را گرفت، راه بسته است، چاره ای نمی بیند جز اینكه فراموش كند، فراموش هم می كند ولی در واقع فراموش نكرده است؛ قضیه فراموش شدنی نیست. وقتی آن میل دید كه به او اجازه ی بیرون آمدن از این طرف نمی دهند، از آن دروازه ی دیگر كه در روان انسان وجود دارد می گریزد و به روان ناخودآگاه می رود. این احساس و تمایل همیشه می داند كه اگر بخواهد بیرون بیاید فورا می گویند: برو گم شو! و اجازه ی بیرون آمدن به او نمی دهند.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 436
اما او كه نمی تواند برای همیشه [در روان ناخودآگاه ] بماند. چه می كند؟ تغییر چهره و قیافه می دهد، ماسك به چهره ی خودش می زند. مثل كسی كه در كشوری تحت تعقیب است، از مرزها فرار می كند و به خارج از كشور می رود؛ می داند كه اگر با آن چهره و قیافه و با آن شناسنامه و گذرنامه از مرز داخل شود فورا توقیف می شود، و از طرفی می خواهد به كشور بیاید؛ چه می كند؟ شناسنامه و گذرنامه اش را عوض می كند، ماسك می زند و با نام دیگر از مرز وارد می شود.

فروید معتقد است كه بسیاری از تجلّیات روان ناخودآگاه انسان، عناصر رانده شده از روان خودآگاه است كه ابتدا جنبه ی سفلی و جنبه ی پست و حیوانی داشته اند، بعد گریخته اند و به روان ناخودآگاه رفته اند؛ چاره ای ندیده اند جز اینكه در یك لباس و با ماسك و چهره ی دیگری بیرون بیایند. مثلاً به صورت یك خیرخواهی اخلاقی بروز می كنند. وقتی انسان می بیند عاطفه ای در دلش بروز كرده و مثلاً مدتی است این میل در او پیدا شده كه در مؤسسات نیكوكاری خدمت كند، آن وقت به آن اجازه ی بیرون آمدن می دهد، چرا؟ چون شناسنامه و گذرنامه اش عوض شده، چهره و لباس و قیافه اش تغییر كرده است.

فروید اصلاً به انسانیّت اصیل اعتقاد ندارد؛ می گوید آنچه كه شما آن را «انسانیت» و «تعالی انسانیت» می نامید ذاتش حیوانیت است، حیوانیت رانده شده از روان ناخودآگاه و «رفته در درون» بدون اینكه ماهیت و ذاتش تغییر كرده باشد، [فقط] چهره و شناسنامه و گذرنامه و لباس عوض كرده و [بیرون ] آمده است. نظریه ی فروید یكی از آن نظریه های غربی است كه در آن، زیر پای توجیه و تفسیر «انسانیت» به كلی روبیده می گردد و فاتحه ی انسانیّت خوانده می شود.

این نظریه ی جناب فروید است. شما هر كاری كنید و بگویید آقای فروید! ما ابوذر داریم، معاویه هم داریم؛ لومومبا داریم، موسی چومبه هم داریم؛ می گوید از نظر ماهیّتی هیچ فرقی میان ابوذر و معاویه، میان لومومبا و چومبه، و میان موسی و فرعون- العیاذباللّه- نیست؛ چرا؟ همه یك چیز است؛ چیزی را كه معاویه می خواهد ابوذر هم می خواهد، آن را كه چومبه می خواهد لومومبا هم می خواهد؛ لومومبا همان چومبه ای است كه تمایلات حیوانی او اجازه ی ظهور و بروز پیدا نكرده و بعد به روان ناخودآگاه رانده شده و از آنجا در لباس آزادیخواهی، عدالتخواهی، انسان دوستی، آزادگی و انصاف بیرون آمده است؛ ابوذر هم نسبت به معاویه یك چنین آدمی است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 437
ولی این نوع تفسیر و توجیه برای روان ناخودآگاه را سایر روانكاوان نپذیرفته اند.


[1] . Freud .
[2] . به قول شاعر:

دل برود چشم چو مایل بود
دست نظر رشته كش دل بود
عجیب است كه این شعر را كسی گفته كه تبلیغ عریانی كرده است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است