در
کتابخانه
بازدید : 322625تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand امكان شناخت امكان شناخت
Expand ابزارهای شناخت ابزارهای شناخت
Expand منابع شناخت منابع شناخت
Expand مراحل و درجات شناخت مراحل و درجات شناخت
Expand مكانیسم تعمیم شناخت حسی مكانیسم تعمیم شناخت حسی
Collapse شناخت آیه ای شناخت آیه ای
Expand روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای
Expand شناخت حقیقی شناخت حقیقی
Expand بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل
Expand اشكالات وارد بر «منطق عمل» اشكالات وارد بر «منطق عمل»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
این نوع شناخت تعقّلی همان است كه قرآن از آن تعبیر به «آیه» كرده است، مانند این آیه كه در قرآن آمده است: «وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اِخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ» [1]و یا این آیه ی شریفه: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» [2]. قرآن تمام عالم طبیعت را یكسره آیه و نشانه برای شناخت ماوراء طبیعت می خواند. این تعبیر قرآن است. ما باید ببینیم آیا این آیه بودن منحصر به شناخت ماوراء الطبیعه است؟ منحصر به شناخت خداست؟ یا نه، در خود طبیعت هم این «شناخت آیه ای» (شناخت بعد پنجمی ذهن) نمونه دارد. اگر در خود طبیعت نمونه نداشته باشد ممكن است قبولش برای ذهن انسان كمی مشكل باشد، ولی وقتی ببینیم در خود طبیعت نمونه دارد- یعنی بسیاری از شناختهای ما از خود طبیعت، شناخت آیه ای است، شناختی است كه به بعد پنجم ذهن مربوط می شود، شناختی است كه به بعدی مربوط می شود كه با آن بعد شناختی ذهن است كه ما خدا را می شناسیم، با آن بعد شناختی ذهن است كه ما به وجود روح اعتقاد و ایمان كامل پیدا می كنیم، به عالم ماوراء الطبیعه اعتقاد پیدا می كنیم، به غیب اعتقاد پیدا می كنیم و به معنا و معنویت اعتقاد پیدا می كنیم- دیگر این مسأله كه طبیعت آیه و نشانه ی ماوراء الطبیعه است، برای ما بسیار آسان خواهد شد.

مطلبی كه جلسه ی اول عرض كردم كه ایدئولوژیها براساس جهان بینی ها، و جهان بینی ها براساس جهان شناسی ها، و جهان شناسی ها براساس
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 426
شناخت شناسی هاست، اینجا نتیجه می دهد. ما تا شناخت شناس نباشیم نمی توانیم جهان شناس باشیم و نمی توانیم جهان بینی داشته باشیم، و هر ایدئولوژی كه داشته باشیم باید براساس جهان بینی ما باشد.

حال ببینیم آن نمونه هایی كه ما در شناخت طبیعت داریم و از نوع شناختهایی هستند كه ما آنها را «شناخت آیه ای» نامیدیم- یعنی شناختی كه از راه بعد پنجم ذهن پیدا می شود و غیر از شناخت منطقی علمی تجربی است كه فقط جنبه ی تعمیم و توسعه دارد- كدامند؟ یك مثال ساده برایتان عرض می كنم: شما اگر پای درس یك دانشمند ریاضی دان یا زیست شناس و یا یك فقیه بنشینید، او برای شما حرف می زند و از علم خودش صحبت می كند. «صحبت می كند» یعنی چه؟ یعنی یك سلسله كلمات معنی دار از زبان او بیرون می آید. مثال به مؤلّفین می زنیم: ما سعدی را ندیده ایم (تازه اگر هم دیده بودیم فرق نمی كرد) اما اكنون كتبی در دست داریم به نام گلستان، بوستان و طیّبات كه از مردی به نام سعدی است. می بینیم گلستان اینطور شروع می شود:

«منّت خدای را عزّ و جلّ كه طاعتش موجب قربت است و به شكر اندرش مزید نعمت، هر نفسی كه فرو می رود ممدّ حیات است و چون برمی آید مفرّح ذات، پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شكری واجب.
از دست و زبان كه برآید
كز عهده ی شكرش بدر آید
اعملوا ال داود شكرا و قلیل من عبادی الشّكور. . . »
تا آخر گلستان را كه می خوانیم فرازها و شعرهای بسیار عالی می بینیم كه در آن آیات قرآن نیز به كار رفته است. ما چه حكمی می كنیم؟ می گوییم سعدی مرد بسیار باذوق و استعدادی بوده است. اگر از ما بپرسند شناخت شما از سعدی به عنوان یك انسان عالم و یك شاعر باذوق و استعداد چه شناختی است؟ فرضا خود سعدی را دیده باشید، حرف زدنش را دیده باشید، كتابش را هم دیده باشید، علم و ذوق سعدی در كجاست؟ علم و ذوق سعدی در آن درونی ترین اعماق وجود سعدی است كه علم هنوز نمی تواند معین كند در كجاست. آیا آنچه كه اسمش علم یا عاطفه یا ذوق یا ایمان است واقعاً در سلولها جای گرفته است یا در ماوراء سلولها وجود دارد؟ حال
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 427
فرض كنیم كه اینها در سلول جای داشته باشند (بحثی در این جهت نداریم) آیا من و شما كه می گوییم سعدی عالم است، رفتیم و مغز سعدی را تشریح كردیم، علمها را در لابلای سلّولها كلمه به كلمه پیدا كردیم و بعد گفتیم سعدی عالم است؟ آیا ذوقش را در لابلای آن سلولها پیدا كردیم؟ یا مثلاً از مغز سعدی علمها و ذوقها و اصطلاحات و احساسات او را عكس برداری كردیم؟ !
یا به عنوان مثال آقای بروجردی كه ما پای درسش رفتیم و دیدیم كه آنطور در مسائل فقهی و اصولی اظهار نظر می كند و می گوییم فقیه درجه اول زمان خود بود، آیا مغز او را دیدیم؟ ما كه جز پوست و صورت آقای بروجردی چیزی ندیدیم، ما از درون مغز او ناآگاهیم، از خود آن چیزی كه در آن، محتواها هست هیچ چیز نمی دانیم ولی در عین حال اگر از من كه مثلاً شاگرد ایشان بودم بپرسند آقای بروجردی در فقه و اصول و تفسیر و ادبیّات و تاریخ چطور بوده است؟ می گویم در فقه و اصول مرد فوق العاده متبحّر و صاحبنظری بود و بر تفاسیر قرآن هم مسلّط بود و بیش از نصف قرآن را حفظ بود؛ ادبیّات عربش فوق العاده خوب بود؛ انسان باور نمی كرد كه یك مرد فقیه، به ادبیّات فارسی اینچنین مسلّط باشد. گاه می شد كه به یك مناسبتی شعری از مولوی یا حافظ می خواند و انسان می فهمید كه او تا بر اینها مسلّط نباشد نمی تواند اینها را به یك مناسبتی در جای خود بخواند. در اطلاعات تاریخی هم خوب بود. [بعد این سؤال پیش می آید كه ] تو اینها را از كجا دانستی؟ این معلومات مگر در زبان یا چشم است؟ در روی پوست صورت است؟ پس در كجاست؟ (مادّیّین می گویند در مغز وجود دارد. الهیّون می گویند مغز ابزاری است در دست روح، آن چیزی كه معلومات است غیر از آثاری است كه در مغز است. در مغز آثاری پیدا می شود ولی خود علم و آگاهی در ماورای مغز است) . می گویم من نمی دانم كجا وجود دارد ولی می دانم كه این مرد، آگاهی فقهی، اصولی، تفسیری، ادبی عربی، ادبی فارسی و تاریخی داشت. تو از كجا می دانی؟ می گویم از گفته هایش، من پای درسش بودم. خوب پای درسش باشی؟ می گویم آدمی كه فقیه نباشد كه نمی تواند اینطور ده سال بیست سال تدریس كند و عده ای را عالم كند ولی خودش بی سواد مطلق باشد، همین طور بیاید حرف بزند. آیا می شود چنین حرفی زد كه شخصی ده سال سر كلاس بیاید، تدریس كند، شاگردان همه باسواد شوند ولی خودش بی سواد مطلق باشد؟ خودش نفهمد كه چه می گوید، همین طور مثل كسی كه هذیان می گوید حرف بزند و اتفاقا همه ی این حرفها جور
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 428
دربیاید؟ می گوییم نه، نمی شود. این تا عالم نباشد نمی تواند تعلیم كند؛ این مؤلّف تا خودش عالم نباشد نمی تواند فلان كتاب علمی را بنویسد. اگر بوعلی سینا فیلسوف نمی بود كتاب شفا به وجود نمی آمد، اگر طبیب نمی بود كتاب قانون به وجود نمی آمد. از كجا فهمیدی او طبیب و عالم بوده است؟ می گویم از كتابش، یعنی از آیه و نشانه. علم بوعلی سینا یا آقای بروجردی كه قابل مشاهده نیست، علم كه قابل بررسی و مشاهده ی مستقیم نیست؛ این قوّه ی تعقّل و قدرت «عمق بینی» انسان است كه وقتی مشاهده می كند، كلمات را می شنود، خطوط را می بیند و اینها را در یك نظام معیّن می بیند، فورا در پشت سر اینها نفوذ می كند و یك سلسله معلومات می بیند.

ما می بینیم كه اكثر معلومات ما در جهان، به اصطلاح قرآن «معلومات آیه ای» است. اگر شما می گویید فلان كس آدم خوبی است، خوبی او را نمی توانید احساس كنید، نمی توانید آزمایش كنید، كارش را كه آیه ی خوبی اوست می بینید. اگر می گویید فلانی آدم بدی است، بدی او را كه شما نمی بینید، تجربه و بررسی هم نمی توانید بكنید؛ كارش را می بینید، كارش نشانه بدی خود اوست. می گویید فلان كس با من دوست است. دوستی او را كه نمی بینید، ولی كارش آیه ی دوستی است. فلان كس با من دشمن است. دشمنی اش را كه حس نمی كنید؛ می گویید كارش نشانه ی دشمنی با من است.

پس اكثر شناختهای ما در جهان، شناختی است كه نه حسّی مستقیم است (یعنی همان شناخت احساسی سطحی) و نه منطقی علمی تجربی (كه خود موضوع، قابل تجربه و آزمایش باشد) بلكه احساس ما به آیه های شئ تعلّق می گیرد ولی ذهن ما همواره از آیات و آثار، مؤثر را در ورای آن می بیند. قبلاً عرض كردم كه حتی راسل هم به این حرف اعتقاد دارد (كه درست هم هست) می گوید: حتی گذشته ها را از این راه می دانیم. ناپلئون را ما نه دیده ایم و نه می توانیم آزمایش كنیم. ما كه معتقد هستیم ناپلئون در دنیا وجود داشته، از روی علائم و نشانه ها و آیه هاست.

اینها معلومات نشانه ای است، یعنی همان نوع معلوماتی كه خدا را هم كه انسان می شناسد به كمك همین [نوع معلومات و همین ] نوع شناخت است. شناخت خدا یك نوع شناختی كه اصلا شباهتی با شناختهای دیگر نداشته باشد و یك چیز مخصوص به خود باشد، نیست. راه شناختن خدا با راه شناختن بسیاری از مسائل كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 429
در طبیعت می شناسیم عینا یكی است. اگر ما راه خداشناسی را انكار كنیم باید 90% معلومات خودمان را دور بریزیم در صورتی كه احدی نمی تواند [چنین ادعایی ] كند.

شما از كجا می گویید كه لنین یك مرد انقلابی بود؟ شاید محافظه كارترین آدمها بوده و اصلا فكر انقلاب هم به ذهنش خطور نكرده است. می گویید فعالیتها و نوشته ها و نطقهایش را می بینیم و از آثار موجود، انقلابی بودنش را می فهمیم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 431

[1] . روم/22.
[2] . روم/21.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است