در
کتابخانه
بازدید : 322518تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand امكان شناخت امكان شناخت
Expand ابزارهای شناخت ابزارهای شناخت
Expand منابع شناخت منابع شناخت
Expand مراحل و درجات شناخت مراحل و درجات شناخت
Collapse مكانیسم تعمیم شناخت حسی مكانیسم تعمیم شناخت حسی
Expand شناخت آیه ای شناخت آیه ای
Expand روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای
Expand شناخت حقیقی شناخت حقیقی
Expand بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل
Expand اشكالات وارد بر «منطق عمل» اشكالات وارد بر «منطق عمل»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
درباره ی علم «شناخت شناسی» خیلی ها نوشته اند ولی باور كنید كه بسیاری از اینها كه نوشته اند اصلا نمی دانند درباره ی چه نوشته اند و معمّا چیست. یك عده می گویند ذهن تعمیم می دهد. اصلا اشكال سر همین تعمیم [1]است. تنها و تنها معدودی از فیلسوفان جهان به این نكته ی مربوط به شناخت شناسی توجه كرده اند. از قدمای ما نظیر بوعلی سینا، خواجه نصیر الدین طوسی و چند نفر مانند اینها، و از فلاسفه ی جدید افرادی نظیر كانت و بعضی دیگر به این نكته توجه كرده اند و الاّ اكثر اساساً نمی دانند معما در مسأله ی شناخت شناسی چیست.

ماركسیستها راه حل خوبی پیدا كرده اند! راه حل خوبشان این است كه می گویند این شناخت احساسی سطحی (خودشان هم توجه دارند كه شناخت احساسی، سطحی است) كه معلول رابطه ی مستقیم ذهن با عالم عین است، در عالم ذهن، در مغز، از راه قانون «گذار از كمّیّت به كیفیّت» [2]تبدیل به شناخت منطقی می شود. همین جمله را می گویند و رد می شوند به خیال اینكه دیگر معما حل شد. گذار از مرحله ی كمّیّت به كیفیّت چیست؟ اگر یك سلسله تغییرات تدریجی روی مواد طبیعی صورت گیرد، این شئ در حالی كه تغییر تدریجی می كند ماهیّت و ذاتش هنوز محفوظ است، ولی این تغییر تدریجی تا بی نهایت پیش نمی رود، به یك مرحله كه می رسد دیگر شئ ماهیّت خودش را از دست می دهد، تبدیل به شئ و ماهیت دیگر می شود، مثل عملیاتی كه كیمیاگران قدیم روی مس انجام می دادند كه در نهایت امر مس تبدیل به طلا می شد [3].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 408
یك مثال ساده اش را ذكر كنیم كه خود هگل می گوید: شما آب را حرارت می دهید، دمای آن از صفر درجه به یك درجه، دو درجه، پنج درجه، پنجاه درجه، نود درجه، نود و نه درجه می رسد. وقتی به صد درجه می رسد، آب یكدفعه تبدیل به بخار می شود، دیگر آب نیست بخار است؛ قوانینی كه مربوط به مایعات است بر این موجود حاكم نیست، قوانین گازها حاكم است.

مكرّر گفته ایم «عبور از كمّیت به كیفیّت» را كه امروز مطرح می كنند اگر بخواهیم با زبان فلسفی دقیق بیان كنیم باید بگوییم «عبور از تغییرات كیفی به تغییرات ماهوی» یعنی اصلا ماهیت شئ تغییر می كند. كسانی كه این حرف را می زنند، با اینكه با آن تعبیر می گویند، اقرار می كنند كه وقتی شئ از تغییرات كمّی به تغییرات كیفی پا می نهد، در واقع ماهیتش عوض می شود. این تعبیر كه خود هگل هم گفته است اشتباه است، یعنی این تغییرات كمّی نیست كه تبدیل به تغییرات كیفی می شود. آب اگر تدریجا حرارتش بالا می رود، تغییر كمّی پیدا نكرده است؛ تغییر كمّی آب یعنی اضافه شدن یا كم شدن حجم آن، و یا مثلاً اضافه شدن یا كم شدن عدد آن. حرارت بالا می رود، تغییر كمّی با میزان الحراره نشان داده می شود. این [ماده ی درون ] میزان الحراره است كه تغییر كمّی پیدا می كند نه آب؛ آب تغییر كیفی پیدا می كند. پس از آنكه آب به بخار تبدیل شد، آب تغییر كیفی پیدا نكرده، تغییر ماهیّتی پیدا كرده است، خواصّش به كلّی عوض شده و چیز دیگری گردیده است. به هر حال این را «گذار از كمّیت به كیفیّت» می نامند.

مائو- در رساله ی خودش- و دیگر ماركسیستها وقتی به اینجا می رسند كه چگونه شناخت احساسی و سطحی كه معلول رابطه ی مستقیم ذهن با عالم عین است (چون معلول، رابطه ی مستقیم [با علت دارد] اگر بگوییم «شناخت» حرف درستی گفته ایم) تبدیل به یك شناخت دیگر یعنی شناخت منطقی می شود، می گویند این از باب عبور از كمّیت به كیفیت است. اینجاست كه باید به آنها گفت اگر واقعا اینجا تبدیل كمّیت به كیفیت شده باشد، یعنی واقعا این شناخت تغییر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 409
ماهیت داده باشد، پس هیچ پیوندی میان شناخت منطقی و شناخت سطحی، و هیچ پیوندی میان شناخت منطقی و عالم عین وجود ندارد، چرا؟ زیرا وقتی عالم عین به عالم ذهن بیاید- مثلاً مانند تصاویر دستگاه فیلمبرداری صورت برداری شود- صورتها تغییر ماهیت می دهد، وقتی تغییر ماهیت بدهد اصلا رابطه اش با عالم عین قطع می شود؛ هم رابطه ی شناخت منطقی با شناخت سطحی، و هم رابطه ی شناخت منطقی با عالم عینی قطع می شود، یعنی به ایده آلیسم [4]مطلق- آن ایده آلیسم منفور كثیف- منتهی می شود؛ چون می گوید آن چیزی كه من اول احساس كردم مثلاً آب بود، بعد بخار شد. درست مثل این است كه من آب را ببینم ولی در مرحله ی شناخت منطقی برای من بخار باشد نه آب. آنكه در عالم عین است آب است، در شناخت منطقی من آب تبدیل به امر دیگری شده است، تبدیل به ماهیّت دیگری شده است، ماهیّت شناخت عوض شده است. وقتی ماهیّت شناخت عوض شود دیگر شناخت، شناخت نیست.

اینها اساساً مسائل شناخت را نمی دانند. فیلسوفان بزرگ- حتی در خود اروپا- مثل كانت و هگل مسائل و معماهای شناخت را درك می كردند و چون درك می كردند در مقام پیدا كردن راه حل بودند گو اینكه نتوانستند راه حل درست پیدا كنند. ولی این آقایان نمی دانند معمّا چیست [و می گویند] كانت ایده آلیست است، هگل ایده آلیست است. اصلا در مسائل شناخت، ایده آلیستی در دنیا وجود ندارد. كانت بیچاره اگر گفته است زمان و مكان عینی نیست، دچار صدها اشكال در مسأله ی شناخت بوده است، آخر به این راه حل رسیده و راه حلش هم درست نیست.

فرق است میان اشتباه كردن یك فیلسوف و حتی اشتباه نكردن یك عامی؛ یعنی اشتباه كردن یك فیلسوف بر اشتباه نكردن یك عامی ترجیح دارد تا چه رسد بر اشتباه كردن یك عامی، چرا؟ زیرا یك فیلسوف در تلاش است كه خود را به قلّه ای برساند، از یك راه پر پیچ و خم كوهستانی- كه راه شوسه ای نیست- می خواهد به تنهایی بالا برود (در حالی كه گاهی جهتها برایش نامشخص می شود) بلكه خودش را به قلّه برساند. آدم قهرمان از این پیچ به آن پیچ و از این دره به آن دره می رود و بر سر صد دوراهی قرار می گیرد، به خوبی می فهمد كه از كدام طرف باید برود، ولی به صد و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 410
یكمی كه می رسد راه را گم می كند؛ یكدفعه به یك لغزشگاه بزرگ می رسد، زیر پایش را نگاه می كند می بیند هزار متر تا درّه فاصله است، پایش را به زمین می گذارد، همان جا معلّق می شود و سقوط می كند. این فرد اشتباه كرد و به مقصد نرسید.

اما آن آقای ضدّ قهرمان آن كسی كه وقتی چشمش به كوه می افتد فكر رفتنش را هم نمی كند، در دامنه ی كوه می ایستد و فقط تماشا می كند، او سالم مانده است. حال آیا این كه سالم مانده برتری دارد بر آنكه اشتباه كرد و افتاد؟ نه، او به این دلیل سالم مانده كه پایش را آنجا نگذاشته است؛ یكی از آن دهها نكته ای را كه او كشف كرده این كشف نكرده است. آن بیچاره صد جاده ی مجهول را كشف كرد، یك جا هم اشتباه كرده و به خاطر اشتباهی كه كرده سقوط كرده و مرده است. اشتباه كردن او، سقوط و مرگ او، بر نمردن این فضیلت دارد، چون این فرد قدمی بر نداشته است. لهذا اشتباه امثال كانت و هگل هم ارزش دارد چرا كه اینها پیچ و خم ها را تا مقدار زیادی رفته اند، ولی این آقایان اصلا نرفته اند و نمی دانند پیچ و خم راه چیست و كجاست، [می گویند] تبدیل كمّیت به كیفیت شد [و خیال می كنند] قضیه را حل كرده اند!
فیلسوفان در این معما گیر كرده اند كه رابطه ی شناخت منطقی با شناخت سطحی و احساسی، و به عبارت دیگر رابطه ی عقل و حس چگونه رابطه ای است كه شناخت، تعالی پیدا می كند در حالی كه تغییر ماهیت نمی دهد و ماهیت، گسترش نیز پیدا كرده است. اینجاست كه فیلسوف بزرگ الهی دنیای اسلام صدر المتألّهین- رضوان اللّه علیه- نظریه اش را ارائه داده است كه اسم آن «نظریه ی تعالی» است. حتی در میان مسلمین كمتر به این نظریّه توجه شده است، چون او این مطلب را در لابلای حرفهایش بیان كرده است كه چگونه می شود ذهن از مرحله ی احساس پا به مرحله ی بالاتر می گذارد بدون آنكه [مدرك ] تغییر ماهیّت داده باشد و به قول اینها تبدیل كمّیت به كیفیت شده باشد.

این مشكل بر اساس مسأله ی مراتب نفس و تطابق مراتب نفس- كه خودش مسأله ی دامنه داری است- حل شده است. مشكلات شناخت بدون [استفاده از] تجرّد نفس محال است كه حل شود. حال باید یك مقدار در اطراف این مسأله توضیح بدهم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 411

[1] . نه تعمیم در مرحله ی تصور (آن چندان اشكالی ندارد) ، تعمیم در مرحله ی تصدیق است كه ایجاد اشكال می كند، یعنی حكم مربوط به ده نفر یا هزار نفر را كه دستگاه فیلمبرداری احساس، آن را دیده است، تعمیم دادن به غیرمتناهی.
[2] . قانونی است كه ابتدائا هگل و بعد دیگران خیلی روی آن تأكید كردند. پس از آن در علومی نظیر زیست شناسی، این مسئله ثابت شد. البته این حرفی است كه قدما هم قبول داشته اند ولی نه به این نحو.
[3] . ما نمی دانیم آن عملیات چه بوده ولی می دانیم چنین چیزی وجود داشته است. مرد عالمی در حدود فریمان ما بود- خدا او را بیامرزد- كه خیلی در این كارها وارد بود. این شخص مقداری مس را تبدیل به طلا كرده بود و از مرحوم آیت اللّه حاج آقا حسین قمی سؤال كرده بود كه آیا طلایی كه از این راه به دست آید شرعا جایز است در بازار مصرف شود؟ ایشان گفته بود مانعی ندارد. در عین حال آنها را از بین برد؛ یعنی فقط می خواست یك آزمایش علمی انجام داده باشد.
[4] . idealism [ایده آلیسم ] یعنی اینكه انسان در عالم درونش یك سلسله اندیشه ها و افكار داشته باشد كه هیچ پیوندی با عالم بیرون ندارد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است