در
کتابخانه
بازدید : 322480تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand امكان شناخت امكان شناخت
Expand ابزارهای شناخت ابزارهای شناخت
Expand منابع شناخت منابع شناخت
Collapse مراحل و درجات شناخت مراحل و درجات شناخت
Expand مكانیسم تعمیم شناخت حسی مكانیسم تعمیم شناخت حسی
Expand شناخت آیه ای شناخت آیه ای
Expand روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای
Expand شناخت حقیقی شناخت حقیقی
Expand بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل
Expand اشكالات وارد بر «منطق عمل» اشكالات وارد بر «منطق عمل»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حال می خواهیم مسأله ی تعقل را بررسی كنیم كه شناخت تعقلی یعنی چه؟ بدون شك همه این را قبول داریم كه شناخت تعقلی انسان، از ظواهر به بواطن نفوذ می كند و روابط نامحسوس را درك می كند. توالی اشیاء، محسوس است [ولی ] علّیّت و معلولیّت محسوس نیست و لهذا امپیریستها قائل به علیت و معلولیت نیستند.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 400
انسان حقایق را به صورت عام و كلّی و قاعده و قانون می شناسد. چنانكه عرض كردم برای حیوان یا كودك- كه هنوز در مرحله ی احساس است- هیچ چیز به صورت قانون كلّی و عام وجود ندارد.

انسان به گذشته علم پیدا می كند، گذشته را می داند بدون اینكه آن را ببیند و یا بشنود (نگویید خبرش را می شنویم، خبر كه مربوط به زمان حاضر است. خود گذشته از نوع شنیدن نیست) . راسل [1]در این زمینه مثلی می آورد: ناپلئون را می دانیم، [این دانستن ما به وسیله ی حواس مثلاً گوش نیست زیرا] وجود ناپلئون صوت نیست كه شنیدنی باشد. قسمتهایی از آینده را هم می دانیم. یكی از مسائل بسیار ساده ای كه قابل طرح است و راسل در جهان بینی علمی خوب به این مطلب توجه كرده است [2]این است: ناپلئون برای ما یك وجود استنباطی است، یك وجودی است كه ما با تعقّل آن را می شناسیم نه با احساس. راست هم می گوید. اگر از ما كه امروز ناپلئون را می شناسیم و تاریخش را می خوانیم و زندگی اش را می دانیم بپرسند كه شناخت شما از ناپلئون چه شناختی است؟ ممكن است كسی بگوید: اینكه واضح است، شناخت من از ناپلئون حسی است؛ یك آدمی بوده، روی زمین راه می رفته و [كارهایی انجام داده ] ، من اینها را در كتاب خوانده ام، بنابر این من ناپلئون را از راه حس می شناسم. [ولی اینطور نیست ] ، ناپلئون برای خودش یك حقیقت محسوس و برای تو یك امر معقول است؛ یعنی تو با یك استدلال ذهنی، با یك قیاس عقلی به وجود ناپلئون علم داری و خودت نمی دانی. نظیر آن چیزی است كه علمای «اصول» در باب «تواتر» دارند. در باب «تواتر» می گویند خبر متواتر برای انسان ایجاد یقین می كند. ممكن است هیچكدام به توكیو نرفته باشیم ولی همه ی ما یقین داریم كه توكیو در عالم وجود دارد، چرا؟ چون خبرش متواتر است. احدی امروز در دنیا شك ندارد كه مثلاً شخصی به نام ابو سفیان در حدود هزار و چهارصد سال پیش وجود داشته است، چون خبرش متواتر [3]است. می گوییم آیا در خبر یك نفر احتمال دروغ داده می شود یا نه؟ می گویند بله. در خبر دو نفر هم احتمال دروغ داده می شود؟ بله. سومی و پنجمی چطور؟ آن هم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 401
بله. پس اگر صدهزار نفر هم خبری را نقل كنند ما هرگز به [یقین ] نخواهیم رسید زیرا از ضمّ صفر به صفر عدد پیدا نمی شود و ما باید احتمال دهیم كه آن خبر دروغ است، حال آنكه محال است، می دانیم خبر متواتر از هر راستی راست تر است.

بنابراین، مسأله، مسأله ی كسر شدن احتمالات نیست؛ به قول بوعلی سینا مسأله ی یك برهان عقلی ضمنی مخفی است كه ذهن انسان در درون خودش تشكیل می دهد. همان طور كه انسان در یك مسأله ی ریاضی نمی تواند در میان میلیاردها احتمال حتی یك احتمال خلاف بدهد، در اینجا هم در میان میلیاردها احتمال نمی تواند احتمال خلاف بدهد. یك فیلسوف واقعاً در این مسأله گیر می كند، راسل در اینجا درمانده است، می گوید: همان طوری كه به وجود چمبرلن [4]در زمان خودم یقین دارم- چون او را دیده ام- در وجود ناپلئون هم شك ندارم كه چنین آدمی بوده است.

اینجاست كه مسأله ی قرائن و نشانه ها پیش می آید كه ما می خواهیم بگوییم بزرگ ترین عمل شناختی ذهن بشر، همین است كه قرآن اسمش را «آیه و ذی الآیه» گذاشته است. مسأله ی «آیه و ذی الآیه» اختصاص به شناخت خدا ندارد. شناخت شناسی از هر مسأله ای مهم تر است. اگر كسی شناخت شناس باشد، می بیند كه اكثر معلومات بشر داخل در آن مقوله از شناخت شناسی است كه قرآن آن را «شناخت از آیه به ذی الآیه» نامیده است. مسأله ی پی بردن به خدا، از نظر ماهیّت شناختی- قطع نظر از جنبه های دیگر- با شناخت ناپلئون هیچ فرقی نمی كند، اگرچه ناپلئون یك وجود محسوس است.

آینده هم همین طور است؛ آینده را شما از كجا می دانید؟ مخصوصا از كسی كه در فلسفه ی تاریخ قائل به جبر تاریخ است باید پرسید: آینده ی جامعه ی بشریّت براساس فلسفه و علم تو چیست؟ می گوید: بدون شك آینده ی بشریت سوسیالیسم [5]است، مراحل تاریخ پیش می آید تا به كاپیتالیسم [6]می رسد و كاپیتالیسم جبرا منتهی به سوسیالیسم می شود. به او می گوییم مگر آن آینده برای تو محسوس است كه تو به طور قطعی آن را پیش بینی می كنی؟ می گوید نه. پس، از كجا فهمیدی؟ می گوید روی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 402
تعمیم یك قاعده ی علمی.

مثالی كه قبلاًً عرض كردم، از این واضح تر و روشن تر است. ممكن است شما بپرسید كه این استنباطی كه ما از وجود ناپلئون داریم چگونه است؟ استنباطی كه از وجودها و آثار تاریخی داریم به چه شكلی است؟ وقتی علما می گویند سابقه ی ایران به پنج هزار سال پیش می رسد، از كجا می گویند؟ اینها از روی آثار و نشانه ها و از روی علائم و آیه ها می گویند. مسأله ی شخصیتهای تاریخی مستند به نقل است، مستند به كتاب و قرائن است.

این قاعده و ضابطه ای كه بوعلی و امثال او می گویند این است: انسان برای طبیعت یك جریان قائل است، می داند كه طبیعت در آن واحد جریانهای متضاد ندارد یعنی در شرایط واحد و متساوی، یكسان عمل می كند. طبیعت از خودش یك جریان درست دارد و یك جریانهای انحرافی. جریانهای انحرافی در طبیعت رخ می دهد ولی به صورت اقلیت نه به صورت اكثریت و دائم. اگرچه برهان این مطلب برهان فلسفی است ولی اذهان با فطرت ساده ی خودشان این را قبول می كنند، چطور؟ راست گفتن و دروغ گفتن انسان را در نظر بگیرید. آیا طبیعت و فطرت اوّلی بشر، راست گفتن است و دروغ گفتن به علت یك عامل انحرافی است؟ یا نه، طبیعت اولی بشر، دروغ گفتن است و راست گفتن در اثر یك عامل بیرونی انحرافی است كه طبیعت را از مسیر خودش منحرف می كند؟ اگر طبیعت بشر به قول طلبه ها لو خلّی و طبعه باشد- عوامل بیرونی اثری نبخشد - انسان آنچه را كه دیده و شنیده به همان شكل بازگو می كند. مانعی ندارد كه فردی در جایی دروغ بگوید، نه یك نفر بلكه صد نفر بیایند و بر سر قضیه ای شهادت دروغ بدهند، ولی امكان ندارد كه طبیعت بشر از هزار سال پیش پیوسته دروغ بگوید، و یا در یك نسل بدون آنكه عامل خاصی در كار باشد یكدفعه مردم تواطؤ كنند كه وقتی از خانه خارج می شوند شروع به دروغ گفتن كنند. نه، اینطور نمی شود. شناخت فطری ای كه ذهن انسان از طبیعت بی جان و طبیعت جاندار و خصوصا انسان دارد، به او اجازه نمی دهد [كه بپذیرد] تمام انسانهای آسیایی و اروپایی شب بخوابند، صبح بلند شوند، تصمیم بگیرند دروغی جعل كنند و بگویند مردی به نام ناپلئون در فرانسه بود، قیام كرد، اینچنین لشكركشی كرد، كجا را فتح كرد، در كجا شكست خورد، به كجا تبعید شد و در چه سالی مرد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 403
در هرچه شما تردید كنید، در اینكه وجود ناپلئون یك وجود استنباطی و استدلالی برای شماست، شكی نیست. ممكن است شما در این استدلال خدشه كنید، ولی در استنباطی بودن وجود او برای بشر شكی نیست.

راسل یك درجه بالاتر می رود و با دقت می گوید- و حرفش درست است- خورشید برای تو وجود استنباطی دارد، خیال می كنی وجود آن محسوس است، چرا؟ زیرا تو آن صورتی را احساس می كنی كه در شبكیه ی چشم توست. برای اینكه چنین صورتی در شبكیه ی چشم تو تشكیل شود كافی است گلوله ی مذابی را در فضا قرار دهند كه شبیه خورشید نور می دهد، باز عین همان صورت در چشم تو پیدا می شود. برای حس تو فرق نمی كند كه خورشید یا چیزی شبیه آن باشد. تو خورشید را مستقیما احساس نمی كنی كه بگویی اگر گلوله ی مذابی آنجا باشد چیز دیگری می شود.

شما می گویید پدرم را احساس می كنم. راست است، احساس می كنید و همیشه دارید او را می بینید. حال اگر قیافه ی آدمی را صددرصد شبیه پدر شما بسازند، اندام او، رنگ او، نگاه كردن او و صدای او، هیچ فرقی با پدرتان نداشته باشد، برای احساس شما هم هیچ فرقی نمی كند. لذا بوعلی می گوید: «از احساسها بوی كلّیّت می آید» . حواس در این حد است. دوستت را می بینی، ولی این مسأله كه او قطعا همان رفیق توست و نه شبیه او، یك مسأله ی معقول است كه [غیر او بودن را] با دلیل عقلی رد می كنیم و الا با حس نمی شود رد كرد، حس نمی گوید غیر او نیست. حس، صورتی را كه در ذهن می آید منعكس می كند اما در مورد اینكه آیا این همان رفیق من است، همان پدر من است یا شبیه آن را صددرصد ساخته اند، نمی تواند قضاوت كند.

از اینجا انسان می تواند بفهمد كه این انسان، این موجود شناسا، این موجود عارف، این موجودی كه با حیوان فرق می كند، این موجودی كه می تواند اشیاء را بشناسد، علاوه بر حواسی كه دارد، ذهنی دارد و این ذهن یك سلسله عملیات دارد كه با آن عملیات، شناخت انسان تمام می شود.

این [عملیات و] استدلالها آنقدر ظریف و دقیق و سریع صورت می گیرد كه انسان حس نمی كند. فرق است میان چیزی كه وجود نداشته باشد و چیزی كه وجود داشته باشد و انسان وجودش را حس نكند. مثلاً وقتی من صحبت می كنم آیا اراده می كنم كه این كلمات از دهانم بیرون بیاید یا اراده نمی كنم؟ اگر بخواهم به زبان دیگری مانند عربی- كه كمتر به آن آشنا هستم- صحبت كنم، چون هنوز عادت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 404
نكرده ام، هر كلمه اش را كه می خواهم حاضر كنم باید تأمّل كنم (این كلمه را از اینجا می آورم و آن كلمه را از جای دیگر، این اعراب را از یك جای ذهنم می آورم و آن اعراب را از جای دیگر ذهنم) ، در خود می روم و وجود اراده ی خودم و وجود اندیشه های خودم را احساس می كنم، می فهمم كه اینها را با اراده و احساس و اندیشه می گویم. ولی وقتی با زبان مادری صحبت می كنم، یك ساعت هم طول بكشد، اصلا فكر نمی كنم كه من با اراده این كلمات را بیرون می آورم. آیا این كلمات بدون اراده بیرون می آید؟ نه، با اراده ی تامّ و تمام بیرون می آید ولی آنقدر این اراده ها سریع اعمال می شود و آنقدر این تصورات و تفكرات و تصدیقهای قبلی برای گفتن، سریع در ذهن من انجام می گیرد كه خودم خیال می كنم فكر نمی كنم و حرف می زنم، اراده نمی كنم و حرف می زنم، مثل یك ماشین خودكار صحبت می كنم. البته اینطور نیست، اشتباه است (بعضی روان شناسها چنین گفته اند و اشتباه كرده اند) . انسان در تفكرات و شناختهای خودش آنقدر عناصر معقول داخل می كند كه تا حد زیادی عناصر محسوس در میان عناصر معقول گم هستند. مسائل دیگری هست كه در جلسات بعد عرض می كنم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 405

[1] . Russel .
[2] . نه اینكه دیگران توجه نكرده اند، ولی اینكه او توجه كرده است خیلی قابل ستایش است و حق یك فرد و لو مادی هم باشد باید ادا شود.
[3] . خبر متواتر خبری است كه در هر طبقه [افراد زیادی ] آن را نقل كرده اند.
[4] . Chamberlain [سیاستمدار انگلیسی ] .
[5] . socialism .
[6] . capitalism .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است