در
کتابخانه
بازدید : 322549تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand امكان شناخت امكان شناخت
Expand ابزارهای شناخت ابزارهای شناخت
Collapse منابع شناخت منابع شناخت
Expand مراحل و درجات شناخت مراحل و درجات شناخت
Expand مكانیسم تعمیم شناخت حسی مكانیسم تعمیم شناخت حسی
Expand شناخت آیه ای شناخت آیه ای
Expand روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای
Expand شناخت حقیقی شناخت حقیقی
Expand بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل
Expand اشكالات وارد بر «منطق عمل» اشكالات وارد بر «منطق عمل»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
عمده ی مسئله این است كه من می خواهم نظریه ی قرآن را در این مورد روشن كنم. بعضی از دوستان سؤالاتی مطرح كردند كه احساس كردم تردید دارند كه اصلا آیا قرآن این منبع و ابزار را به رسمیّت می شناسد یا اساساً قرآن فقط و فقط اقبال به طبیعت كرده و اینها یك افكاری بوده است كه قبل از قرآن در میان مردم رایج بوده و اهمیت قرآن به این است كه افكار و اندیشه های بشر را از توجه به این به اصطلاح «درون گرایی ها» و به یك اصطلاح بسیار غلط «ذهنیّت گرایی ها» منصرف كرده و او را عینیّت گرا و طبیعت گرا كرده است. دیگر كم كم حتی ابائی هم نیست كه اسمش را مثلاً اوهام، ذهنیّت، خرافات، نامعقول و امثال اینها بگذارند. نه، اینطور نیست. قرآن نه در یك یا دو آیه و نه در ده آیه، بلكه در دهها آیه ی خودش بشر را متوجه مطالعه ی عالم می كند، متوجه مطالعه ی تاریخ و نظامات اجتماعی می كند، متوجه مطالعه ی نفس و درون خودش به عنوان یك شئ از اشیاء طبیعت می كند، و در این بحثی نیست، ولی این به معنای روی گرداندن از هرچه معنویّت و هرچه درونی و باطنی است نیست. قرآن به ظاهر توجه كرده است بدون آنكه از باطن اعراض كرده باشد. این حرف كه توجه قرآن فقط به ظاهر و محسوس و طبیعت است بسیار غلط است اگر ما آن را به صورت اعراض قرآن از ماوراء الطبیعه و باطن و غیب و معنویت تلقی كنیم.

قبلاً فقط به یك آیه از آیات قرآن در این موضوع تمسك كردم و آن آیه ی «وَ اَلَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا» بود. بعضی از دوستان پرسیدند كه چرا ما جهاد در این آیه را به معنای مجاهده ی درونی بگیریم؟ عرض كردم اصلا در قرآن مجاهده ی درونی از مجاهده ی بیرونی حساب جدایی ندارد، نه اینكه یك سری كارها كارهای بیرونی باشد و یك سری كارهای درونی، این به دنیای بیرون تعلّق داشته باشد و آن به دنیای درون، و به این ترتیب انسان باید یا برون گرا باشد یا درون گرا! اساساً ارزش قرآن به این است كه ایندو را از یكدیگر جدا نمی كند.

یك آیه برایتان می خوانم، به نكته اش توجه بفرمایید: «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 377
إِلَی اَللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِكْهُ اَلْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اَللّهِ» [1]هر كس از خانه ی خودش بیرون بیاید در حالی كه به سوی خدا و رسولش هجرت كرده است و در خلال هجرتش مرگ او را فرا رسد، اجر او با خداست؛ یعنی چنین مهاجری مجاهد است و خدای متعال ضامن اوست.

این آیه كدام هجرت را می گوید؟ تعبیر قرآن عجیب است! مبدأ را وقتی نگاه می كنیم می بینیم خانه ی فرد است كه یك مبدأ مادی است(وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ) . اگر ما یك مسافرت داشته باشیم كه مبدئش مادی است، منتهایش هم باید مادی باشد. این معنا ندارد كه مثلاً كسی بگوید من از مشهد حركت كردم، بعد به منزل مراقبه رسیدم؛ باید بگوید مثلاً به نیشابور رسیدم. سفر معنوی مبدئش معنوی است، منتهایش هم معنوی؛ و سفر مادی مبدئش مادی است، منتهایش هم مادی. ولی تعبیر اعجازآمیز قرآن این است كه می گوید «هر كس از خانه اش به سوی خدا حركت كند» (مبدئش مادی است، منتهایش معنوی) . می خواهد بگوید چنین كسی هجرتش در آن واحد دو هجرت است، هم مادی است و هم معنوی. قرآن یكی را به تنهایی نگفته است. قرآن هجرتی را كه مادی محض باشد طرد می كند. مثلاً ابو ذر از قبیله ی غفار از مكه حركت كرده و منتهایش مدینه است، ولی در همان حال كه خانه ی مادی را رها كرده، نفسانیّات و خودخواهیها و پستیها را دور می ریزد، بت پرستیها را با انواعش دور می ریزد، در حالی كه دارد قدم به قدم به مدینه نزدیك می شود، قدم به قدم به سوی خدا بالا می رود؛ اگر از این خانه چهار فرسخ حركت كرده، معادل و یا بیشتر از آن به طرف خدا بالا رفته است؛ یعنی در آن واحد دو هجرت را با هم انجام داده است. ببینیم پیغمبر اكرم (ص) در همین حال چه تعبیری می كند.

پیغمبر اكرم راجع به كسانی كه از مكه به مدینه هجرت كردند (خواست حساب افراد را تصفیه كند و تكلیف را روشن نماید) فرمود: كسانی كه هجرت كرده اند هجرتشان دو گونه است: یكی به سوی خدا و رسول هجرت كرده است، یعنی از نظر معنوی هدفش خدا و رسول است: «من كان هجرته الی اللّه و رسوله فهجرته الی اللّه و رسوله» هر كس كه به این قصد و به این سو (از نظر معنوی) از شهر خودش خارج شده، به همان سو هم منتهی می شود «و من كان هجرته الی مال یصیبه ام امرأة یصیبها
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 378
فهجرته الی ما هاجر الیه» [2]اما آن آدمی كه به طمع حركت كرده، و فكر كرده كه یك جمعیت تازه ای به وجود آمده است و این جمعیت آینده ی خوبی خواهد داشت، فردا صاحب مال و ثروت خواهند شد و به این وسیله به زنهای زیبا می توان رسید- با مهاجرین آمده اما معنویّتش این است- از ما نیست؛ این از خانه اش به سوی ثروت حركت كرده است، به همان سو هم خواهد رفت و غیر از این چیزی نیست.

پس اینطور نیست كه بگوییم آیا قرآن عرفان را قبول دارد یا نه؟ آیا احساس عرفان را قبول دارد یا قبول ندارد، و وقتی از قرآن بپرسیم عرفان یعنی چه، بگوید عرفان یعنی اینكه انسان از جامعه اش كنار بكشد، برود در دامنه ی كوه، چلّه بنشیند و به كار مردم كاری نداشته باشد. قرآن این را نمی گوید. آن چیزی كه قرآن آن را «عرفان» می نامد همان چیزی است كه علی (ع) داشت.


[1] . نساء/100. آیه در مورد مهاجرینی است كه از مكه به عزم رفتن به مدینه بیرون آمده بودند.
[2] . وسائل الشیعه، كتاب جهاد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است