در
کتابخانه
بازدید : 322507تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand امكان شناخت امكان شناخت
Collapse ابزارهای شناخت ابزارهای شناخت
Expand منابع شناخت منابع شناخت
Expand مراحل و درجات شناخت مراحل و درجات شناخت
Expand مكانیسم تعمیم شناخت حسی مكانیسم تعمیم شناخت حسی
Expand شناخت آیه ای شناخت آیه ای
Expand روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای
Expand شناخت حقیقی شناخت حقیقی
Expand بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل
Expand اشكالات وارد بر «منطق عمل» اشكالات وارد بر «منطق عمل»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
قرآن در باب شناخت چه نظریه ای دارد [1]؟ قرآن به چه ابزاری برای شناخت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 360
معتقد است؟ آیا حس را ابزار شناخت می شناسد؟ آیا عقل را ابزار شناخت می شناسد؟ آیا هم حس و هم عقل، هر دو را برای شناخت لازم می داند؟ آیا به ابزار دیگری هم غیر از حس و عقل قائل است و اگر قائل است آیا موضوع آن شناختها با موضوع این شناخت یكی است؟ قرآن در یكی از آیاتش [2]در سوره ی مباركه ی نحل به صراحت مطلبی را بیان می كند كه نظرش در مورد ابزار شناخت معلوم می شود. در سوره ی مباركه ی نحل می فرماید: «وَ اَللّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً» [3]اوست خدایی كه شما را از شكمهای مادرانتان بیرون آورد در حالی كه شما هیچ چیز نمی دانستید، یعنی از نظر شناخت هیچ چیز را نمی شناختید، بی شناخت بودید [4](الآن بحث فطرت را نمی خواهم طرح كنم. بحث فطرت مثل بحث شناخت چندین جلسه وقت از ما می گیرد. همین قدر عرض می كنم كه این آیه منافاتی با مسئله ی فطرت ندارد) «وَ جَعَلَ لَكُمُ اَلسَّمْعَ وَ اَلْأَبْصارَ» و برای شما گوش و چشمها و دیده ها قرار داد.

می دانید كه در میان حواسّ انسان، آن حواسی كه بیش از همه در شناسایی تأثیر دارد، چشم و گوش است. لامسه و ذائقه و شامّه هر كدام می شناسد ولی چند قلم كوچك را. بوعلی معیار خوبی به دست می دهد، می گوید: شما لغتهایی كه مربوط به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 361
مشمومات است پیدا كنید، لغتهای مربوط به مذوقات و چشیدنیها را پیدا كنید، لغات مربوط به ملموسات را هم پیدا كنید، بعد لغات مربوط به مبصرات و مسموعات را پیدا كنید، می بینید در باب مبصرات و مسموعات هزاران لغت است، بلكه اغلب محسوسات ما محسوسات بصری و سمعی است.

قرآن هم اینجا آن دو حاسّه ی مهم را ذكر كرده؛ بعد از اینكه می گوید شما آمدید به این دنیا در حالی كه هیچ چیز نمی دانستید، می گوید: «وَ جَعَلَ لَكُمُ اَلسَّمْعَ وَ اَلْأَبْصارَ» به شما چشم و گوش داد، حواس داد، یعنی ابزار دانستن داد؛ نمی دانستید، نمی شناختید، این ابزار را داد كه بشناسید «وَ اَلْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» . آیا قرآن فقط به حواس قناعت كرد؟ نه، پشت سرش آن چیزی [را ذكر می كند] كه در اصطلاح قرآن به آن «لبّ» و یا «حجر» گفته می شود (و هر زبانی حق دارد هر لغتی را به جای آن به كار ببرد) ، آن چیزی كه مركز تفكر است. گاهی می گوید افرادی دل ندارند (معلوم است كه منظور این قلب طبّی و گوشتی نیست) . «و خدا برای شما دلها قرار داد» بعد از چشم و گوش، دل [5]را ذكر می كند؛ یعنی همان قوّه ای كه تجزیه و تركیب می كند، تعمیم می دهد، تجرید می كند؛ قوه ای كه نقش بسیار اساسی در شناخت دارد.


[1] . از سؤالی كه یكی از دوستان در پایان جلسه ی قبل كردند فهمیدم كه این را باید تذكر دهم كه اگر ما در لابلای سخن از قرآن هم بحثی می كنیم نه این است كه از اول می خواهیم به استناد قرآن بگوییم شناخت صحیح یعنی چه؛ نه، ما داریم بحث علمی می كنیم، بحث شناخت شناسی می كنیم، ولی در كنار این، همان طور كه نظریات صاحبنظران را بیان می كنیم نظر قرآن را هم بیان می كنیم كه اجمالا آگاه باشیم و اگر كسی از ما بپرسد: افلاطون در باب شناخت به چه ابزاری معتقد بود؟ می گوییم او در این باب، مكتب انحصاری دارد و می گوید یگانه ابزار شناخت، عقل است و با عقل می شود شناخت، و موضوع شناخت هم (كه بعداً درباره ی آن بحث می كنیم) از نظر افلاطون «كلّی» است نه «جزئی» . اصلا جزئی از نظر او حقیقت نیست، چیزی نیست تا موضوع شناخت واقع شود. پس او به یك نوع شناخت عقلانی قائل است كه آن شناخت عقلانی را «دیالكتیك» نام گذاشت. به یك نوع دیالكتیك در شناخت قائل بود، كه در دیالكتیك افلاطون ابزار شناخت عقل است و موضوع شناخت- یعنی آنچه كه حقیقت است- كلیات است نه جزئیات. پس ما نظر افلاطون را اجمالا دانستیم. یا اگر كسی بپرسد نظر ارسطو در این باره چیست، می گوییم: ارسطو معتقد است كه خیر، آن كه قابل شناخت است هم كلیات است و هم جزئیات.

جزئی حقیقت است و كلی هم به نوعی حقیقت است، هر دو حقیقت است و حس ابزار شناخت است. ارسطو برای عقل هم ارزش قائل است.

بنابراین ما نظریه نقل می كنیم و اگر از قرآن چیزی گفتیم نگویید شما دارید حرفتان را بر اساس قرآن می زنید و از همان حرفهای قرآن هم می خواهید نتیجه بگیرید. ما می خواهیم بحث شناخت كنیم و اگر نظر قرآن را هم می گوییم می خواهیم بدانیم نظر قرآن چیست؛ در ضمن اینكه با نظر فلان فیلسوف یا فلان مكتب آشنا می شویم، می خواهیم با نظریه قرآن هم آشنا شویم.
[2] . این آیه را در اصول فلسفه هم به مناسبتی نقل كرده ایم.
[3] . نحل/78.
[4] . این آیه ضمنا رد نظریه ی معروف افلاطون هم هست. افلاطون معتقد بود كه روح انسان قبل از آمدن به این دنیا در عالم كلیات و ایده ها بوده است (كه اسم آن كلیات معقول را «مثال» یا «ایده» می گذارد. كلمه ی «ایده» را برای اولین بار افلاطون در فلسفه وارد كرد) و چون هرچه جزئی در این عالم هست در عالم دیگر ایده ای دارد، پس روح، تمام این ایده ها و كلیات را آگاه بوده و می شناخته است، بعد به دنیا آمده است. وقتی به دنیا آمده، آمدن به دنیا و با بدن یكی شدن، حكم پرده ای را پیدا كرده كه روی معلوماتش افتاده است. روح وقتی به دنیا می آید همه چیز را می شناسد و می داند اما فعلاً یادش نیست؛ مثل آن وقتی كه شما در خودتان احساس می كنید كه یك مطلبی را می دانید ولی یادتان نیست و منتظر هستید كه به یك مناسبتی یادتان بیفتد و اگر كسی اشاره ای كند فورا می گویید یادم افتاد. این «یادم افتاد» یعنی در مخزن ذهن من بوده است. به قول برگسون، ذاكره قدرت نداشت؛ در حافظه وجود داشت ولی ذاكره كه باید آن را از مخزن باطن به ظاهر بیاورد رابطه اش قطع شده بود؛ این رابطه ی آوردن و بردن قطع شده بود. افلاطون چنین نظری دارد. هرچه انسان در این دنیا بشناسد و یاد بگیرد، از نظر افلاطون یادگیری نیست، بلكه یادآوری است. این است كه او می گوید علم «تذكّر» است.
[5] . [درباره ی مفهوم دل به اصطلاح قرآنی و اصطلاح عرفانی، استاد در چند صفحه ی بعد تحت عنوان ابزار دل توضیح می دهند] .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است