صرف نظر از ایرادهای فخر رازی، بر این سه برهان می شود ایرادهایی وارد كرد،
ایرادهایی بر مبنای علم جدید، ایرادهایی بر مبنای همان علم و فلسفه ی قدیم، [و
ایرادهایی بر مبنای حركت جوهری. ] .
برهان اول این بود كه اگر شی ء «متحرك لذاته» باشد، سكون بر جسم ممتنع است.
این برهان بر اساس مقدماتی است كه از طبیعیات قدیم استفاده شده است. در
طبیعیات قدیم چنین فرض می شد كه هر جسم كه ما آن را به صورت متصل واحد
می بینیم در واقع هم متصل واحد است؛ یعنی واحد جسم همینهاست كه ما می بینیم:
این آبی كه می بینیم واحد جسم است، این درخت كه در اینجا وجود دارد واحد
جسم است. بر مبنای طبیعیات قدیم جای این حرف هست كه اجسام گاهی متحرك
هستند گاهی ساكن؛ این سنگ گاهی حركت می كند گاهی هم در یك جا قرار گرفته
است. ولی امروز كه نظریه ی ذرات ثابت شده، معلوم شده است كه این مجموعه هایی
كه ما جسم می نامیم واحد جسم نیستند، بلكه هركدام مجموعه ای از اجسام هستند.
واحد جسم آن ذرات است كه درون این مجموعه ها قرار دارد. مجموع كه وجود
اعتباری دارد، پس بحث را باید روی واحدهای واقعی ببریم كه ذرات باشند. حال
كه واحد جسم اینها هستند كسی ممكن است بگوید كه این ذرات «متحرك لذاته» و.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 129
«ممتنع السكون» هستند چون ذرات اتمی هیچ گونه آرام و قراری ندارند. آنها كه
آرام و قرار دارند آن مجموعه ها هستند. ما این كتاب را جسم می نامیم و می بینیم
روی زمین قرار گرفته و ساكن است، ولی این كتاب كه واحد جسم نیست، این در
حس ما واحد جسم است. در واقع میلیاردها واحد جسم در اینجا متراكم است كه
اگر این كتاب را با چشم مسلح ببینیم خلأها و ملأهای بسیاری می بینیم. خلأهایش
كه خلأ است و ملأهایش هم یك سلسله ذراتی هستند كه هرگز آرام ندارند؛ از اولی
كه وجود پیدا كردند تا وقتی كه معدوم بشوند هیچ وقت قرار نداشته و نخواهند
داشت. استدلال شما این بود كه «لو كان الشی ء متحركاً لذاته امتنع سكونه» یعنی یك
قیاس استثنایی تشكیل دادید و بعد تالی را رفع كردید و گفتید «لكن التالی باطل» ، در
حالی كه تالی صحیح است. پس قیاس شما درست نیست.
اما برهان دوم این بود كه «لو كان الشی ء متحركاً لذاته لوجب اجتماع اجزاء الحركة» اگر
شی ء ذاتاً متحرك باشد لازم می آید كه اجزاء حركت مجتمع باشند به حكم اینكه
ذات جسم ثابت است و «علة الثابت ثابت و علة المتغیر متغیر» . لااقل با مرحوم آخوند
این بحث را می شود كرد كه آیا این برهان را فقط درباره ی حركات عرَضیه اقامه
می كنید یا این برهان درباره ی حركت جوهری هم كه آن را به یك اعتبار حركت ذاتی
می نامیم صادق است
[1]؟ اگر بگویید این برهان درباره ی حركت جوهری هم هست،
یك بحث با شما داریم و اگر بگویید فقط درباره ی حركت عرضی است بحث دیگری
داریم. مرحوم آخوند می گوید این برهان موروث از حكماست و [می دانیم كه ]
حكمای قبل فقط قائل به حركت عرضی بودند. به هرحال اگر مراد از «حركت»
حركت عرضی باشد جوابش همان است كه خود مرحوم آخوند [در جای دیگری ]
گفته است كه حركات عرضیه معلول جوهر هستند كه خود جوهر هم متغیر است.
پس اینكه گفته اند «لو كان الشی ء متحركاً لذاته لزم اجتماع اجزاء الحركة لان العلة ثابت
فالمعلول ثابت» جوابش این است كه این بنا بر نفی حركت جوهریه است در حالی كه
بنا بر قول به حركت جوهریه علت ما متغیر است. پس اینجا جای «علة المتغیر متغیر»
است نه جای «علة الثابت ثابت» .
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 130
- اگر بگویید كه نه، ما بنا بر مبنای مرحوم آخوند بحث می كنیم [و این برهان را در
مورد حركت جوهری هم اقامه می كنیم ] می گوییم نقل كلام می كنیم در خود حركت
جوهریه: آیا حركت جوهریه بی نیاز از محرك است یا نه؟ اگر كسی بگوید كه
[متحرك به حركت جوهری ] بی نیاز از محرك نیست به دلیل اینكه علة المتغیر باید
متغیر باشد، جواب این را هم خود مرحوم آخوند داده و در بحث پیش هم عرض
كردیم كه جعل در اینجا به نحو جعل بسیط است نه جعل تألیفی و در جعل بسیط این
ایراد [كه علت متغیر باید متغیر باشد] وارد نیست. این بحث باشد برای آینده. به
هرحال لااقل به آن شكلی كه این برهان موروث از حكماست ایراد وارد است.
اما برهان سوم شما كه گفتید حركت كمال اول است و نیازمند به كمال ثانی است
كه آن كمال ثانی را حالت ملایم، غایت و یا مطلوب می نامیم، جواب این است كه
خود شما در تعریفی كه از بوعلی سینا آوردید گفتید كه مانعی ندارد كه مرتبه ای از
حركت مطلوب باشد برای مرتبه ی دیگری از حركت. طبق تعریفی كه شیخ كرد حركت
نیاز دارد به غایتی كه به سوی آن متوجه باشد، حال آن غایت، بالقوه باشد یا بالفعل.
خود این آقایان در مورد حركت فلك می گویند كه یك حركت دائمی است ولی در
عین حال این دوام حركت مستلزم این نیست كه حركت فلك غایت نداشته باشد
برای اینكه هر وضع بعدی غایت وضع قبلی است.
شاید به همین جهت [كه همه ی این شش برهان مورد قبول مرحوم آخوند نبوده
است ] ایشان مطلب را به صورت «حجج موروث از حكما» ذكر كرده و اگرچه
ایرادهای فخر رازی را- كه آن ایرادها غیر از ایرادهایی است كه ما ذكر كردیم- ذكر
كرده، ولی در مقام پاسخ به ایرادهای مربوط به سه برهان اول و دوم و سوم برنیامده
است
[2]. ولی حق این بود كه در اینجا مرحوم آخوند یا لااقل محشین ایرادهایی كه
به برهان دوم و سوم وارد است ذكر می كردند. ایراد به برهان اول چون بر مبنای علم
جدید است حساب دیگری دارد ولی حق این بود كه ایرادهایی كه بر مبنای خود
فلسفه ی ماست ذكر می شد. از این هم بگذریم و برویم سراغ برهان چهارمی كه برای.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 131
اثبات این قاعده آورده اند.
[1] . [مراد این نیست كه آیا این برهان بنا بر حركت جوهریه اقامه شده است یا نه، بلكه سخن در این
است كه آیا برهان در مورد حركات عرضی است یا شامل حركات جوهری هم می شود. به عبارت
دیگر، در هر دو فرض حركت جوهری مفروض گرفته شده است. ]
[2] . [سه برهان اول و دوم و سوم گرچه ظاهراً مورد قبول خود ملاصدرا نبوده ولی مراد استاد این
نیست كه لزوماً ایرادهای فخر رازی دلیل این عدم قبول بوده است. ]