حركت به دو معناست، نه اینكه بر دو قسم باشد. برخی اشتباهاً می گویند حركت بر
دو قسم است یا قطعیه است یا توسطیه. حركت بر دو قسم نیست؛ حركت بر دو معنا
اطلاق شده است. اطلاق حركت بر حركت قطعی و حركت توسطی به اشتراك لفظی
است نه اشتراك معنوی: «قد یُطلق الحركة و یراد به التوسط و قد یطلق الحركة و یراد به
القطع»
[1]. شیخ و مرحوم آخوند هم همین طور گفته اند ولی در بعضی كتابها این
اشتباه وجود دارد.
حركت توسطی و حركت قطعی چیست؟ اتفاقاً در فصل بعد همین مطلب مطرح
است كه آیا آنچه از حركت واقعاً وجود دارد حركت بمعنی القطع است یا حركت
بمعنی التوسط؟ ما این مطلب را در آنجا به تفصیل بحث می كنیم ولی برای اینكه
فی الجمله روشن بشود كه آنها كه گفته اند این ایراد بر حركت به معنی قطع وارد است
نه حركت به معنی توسط، چه می خواهند بگویند مختصر توضیحی می دهیم.
مطلبی كه عرض می كنیم اختصاص به حركت ایْنی ندارد ولی ما مثال به حركت
اینی می زنیم. سنگی را كه رها می كنیم چه چیزی وجود پیدا می كند؟ ممكن است
كسی این طور بگوید كه در همان آنِ اول یك حالت وجود پیدا می كند كه اسمش.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 43
حركت است و آن حالتی كه در آنِ اول وجود پیدا كرده تا آخرین آنِ این حركت
استمرار وجود دارد و این حالتِ ثابتی كه استمرار دارد یك وجود بسیط و باقی
است تا وقتی كه سنگ به سطح زمین می رسد؛ درست مثل اینكه این جسم در یك
آن سفید بشود و این سفیدی یك ساعت ادامه پیدا كند و بعد از بین برود. در اینجا
امری به نام سفیدی در آنِ اول حادث می شود و بعد در آنات وسط و در واقع در طول
زمان باقی می ماند و بعد از یك ساعت از بین می رود. پس حدوثی در «آن» داریم و
بقایی در طول زمان. اگر ما در تحلیلی كه از حقیقت حركت می كنیم به این معنا
برسیم كه چیزی- كه فعلاً به تعریف آن كاری نداریم- در یك آن حادث می شود و
آن امر حادث در مدتی از زمان باقی است، این را «حركت به معنای توسط»
می گویند.
اما ممكن است كسی تعبیر و تحلیلش از حركت این باشد كه وقتی یك شی ء
حركت می كند و مثلاً سنگی رها می شود این طور نیست كه شیئی به نام حركت به
تمام وجودش حادث شود و این امرِ حادث شده به تمام وجود، مدتی مثلاً یك
دقیقه باقی بماند، بلكه شیئی حادث می شود كه دائماً در حال حدوث و فناست. به
بیان دیگر حركت عبارت است از حدوث تدریجی و فنای تدریجی. امری حدوث
پیدا می كند ولی حدوثش ملازم با فنایش است: حادث می شود و فانی می شود،
حادث می شود و فانی می شود. نمی گوییم حادث و سپس معدوم می شود و چیز
دیگری حادث می شود بلكه شیئی تدریجاً حادث می شود.
در مقام مثال گاهی این طور می گویند كه اگر رأس مدادی را روی كاغذ بگذارید و
خطی بكشید این خط در «آن» حادث نمی شود بلكه تدریجاً حادث می شود. اگر
این خط كشیدن، یك دقیقه طول بكشد، یك دقیقه حدوث این خط طول كشیده
است و آناً فآناً دارد حادث می شود. البته این تشبیه از یك جهت درست است و از
جهت دیگر درست نیست، چون خط آناً فآناً حادث می شود و حدوث تدریجی
دارد ولی فنای تدریجی ندارد. حال، شیئی را در نظر بگیرید كه آناً فآناً حادث
می شود و آناً فآناً هم فانی می شود یعنی حدوث متصل و فنای متصل، وجود متصل
و عدم متصل دارد. این معنایش این است كه این شی ء یك وجود كشش داری در
طول زمان دارد و تدریجاً حادث می شود بدون آنكه باقی باشد؛ حدوثش ملازم با
فنایش است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 44
[1] . این از مسائلی است كه باید روی آن تحقیق كنیم كه آیا این مسئله كه حركت بر دو معنا (حركت به
معنای توسط و حركت به معنای قطع) اطلاق می شود قبل از بوعلی هم مطرح بوده است؟ من تا به حال
ندیده ام. آیا فارابی آن را مطرح كرده بوده است و یا اصلاً در اسكندریه مطرح بوده یا نه؟ در زمان
ارسطو چطور؟ این بر ما از نظر تاریخ فلسفه روشن نیست و باید روی آن دقت شود.
بوعلی از كسانی است كه تضاد و اختلاف میان نظریاتش خیلی كم وجود دارد، بلكه شاید بتوان گفت
وجود ندارد. به سبب آن حافظه ی قوی و خارق العاده ای كه داشته مبانی خودش یادش نمی رفته است
در صورتی كه بسیاری نظریه ای را در یك جا تحقیق كرده و حل كرده اند و در جای دیگر یادشان
رفته كه قبلاً خودشان آن را حل كرده اند و لذا نظریه ی دوم آنها مرتجعانه تر از نظریه ی اولشان است. در
بحث حركت توسطی و حركت قطعی یك نوع [تهافت ظاهری ] در كلام شیخ هست كه بعد می رسیم،
آنجا كه مرحوم آخوند می گوید: «و الشیخ اجلّ شأناً و ارفع محلاً من أن یناقض نفسَه» (اسفار، ج 3،
ص 35) .