تعریفی از فیثاغورس نقل شده كه البته منسوب به فیثاغورس است
[1]. فیثاغورس
هم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 29
تعبیر عجیبی كرده؛ گفته است حركت یعنی «غیریت» . غیریت یعنی چه؟ این
كلمه خیلی رسا نیست و بعد ایراد بوعلی بر فیثاغورس را نقل می كنیم. مسلّماً مطلق
غیریت مقصود فیثاغورس نیست و الاّ اگر می گوییم «زید غیر از عمرو است» آیا
غیریت زید از عمرو حركت است و زید از آن جهت كه غیر از عمرو است متحرك
است؟ قطعاً این طور نیست. پس مقصود فیثاغورس از این جمله كه گفته است
«حركت غیریت است» غیریت شی ء با خودش است؛ غیریت شی ء، خودش با
خودش، كه اگر ما بخواهیم آن را توجیه صحیح بكنیم معنایش این است كه شی ء به
حالی باشد كه حالت شی ء در یك آن، مغایر باشد با حالت شی ء در آنِ قبل. وقتی
این طور در نظر بگیریم، تعریف فیثاغورس به قول مرحوم آخوند به تعریف افلاطون
خیلی نزدیك می شود كه می گفت حركت عبارت است از خروج شی ء از یكسانی
در دو حال و در دو زمان. فیثاغورس هم می گوید حركت عبارت است از غیریت و
در واقع مغایرت شی ء، خودش با خودش در دو آن؛ در یك زمان كه شی ء را در نظر
بگیریم، در آنی از این زمان و آنِ دیگری از این زمان خودش غیر از خودش است.
این تعریف را قدمایی مثل بوعلی سینا خیلی تزییف و تضعیف كرده اند ولی باز
همین تعریف فیثاغورس نظیر تعریفی كه از خارج، از هراكلیت نقل كردیم امروزه در
فلسفه های جدید احیا شده است.
این غیریت را ما معمولاً با تعبیر دیگری بیان می كنیم، می گوییم «تغیر» و تغیر
یعنی غیریت پذیرفتن. كلمه ی تغییر یا تغیر را ما در مورد هر حركتی به كار می بریم.
مثلاً می گوییم «العالم متغیر» یعنی عالم غیریت را می پذیرد. چه غیریتی را
می پذیرد؟ غیریت خود با خود. خودش در یك آن غیر از خودش در آنِ دیگر
است.
[1] . مِثل افلاطونی ها كه افلاطونی های جدید داریم كه در دوره های بعد (تقریباً در حدود هزار سال بعد
از افلاطون) مكتب افلاطون را احیا كردند و چون پیرو مكتب افلاطون بودند گاهی حرفهای آنها با
حرفهای خود افلاطون مخلوط شده است، همین طور گاهی سخن فیثاغورسی ها با سخن خود
فیثاغورس مخلوط شده است. فیثاغورس دوره اش خیلی اقدم است و از سقراط و افلاطون هم اقدم
است. بعدها گروهی پیدا شدند كه آنها را «فیثاغورسی های جدید» می نامیدند. حال معلوم نیست كه
آنچه از قول فیثاغورس در باب حركت نقل شده است از خود اوست و یا از اتباع فیثاغورس است.