توضیح مسئله این است كه در این جهان بلاشك یك سلسله امور حادث می شود؛
چیزهایی نبوده و بعد پیدا شده است. حال این سؤال مطرح می شود كه این شیئی كه
الآن حادث شد، چرا قبلاً حادث نشده بود؟ این انسان كه امروز متولد شد، چرا قبلاً
متولد نشده بود؟ ناچار باید بگوییم كه علت تامه اش در گذشته وجود نداشته و حالا
حادث شده است. نقل كلام به خود آن علت تامه می كنیم كه چرا الآن حادث شد و
قبلاً حادث نشده بود؟ ناچار باید بگوییم كه باز علتِ علت تامه حادث نشده بوده
است. پس باید فرض كنیم علت آن علت تامه الآن حادث شده است. باز نقل كلام به
علتِ علت علت تامه می كنیم، الی غیر النهایه كه به جایی منتهی نمی شود.
به عبارت دیگر علت حادث یا حادث است یا قدیم. اگر علت تامه ی امر حادث،
قدیم است، اشكال این است كه چگونه میان علت و معلول انفكاك شده است؟ مگر
معلول از علت تامه ی خودش می تواند قابل انفكاك باشد؟ انفكاك معلول از علت
تامه محال است. پس اگر علت این حادث، قدیم باشد اشكال انفكاك معلول از
علت تامه پیش می آید اعم از اینكه این قدیم، قدیم واقعی باشد یا قدیم نسبی.
همین قدر كه بگوییم علت حادث قبلاً وجود داشته است این اشكال پیش می آید.
اگر بگویید علت تامه ی حادث، خودش نیز حادث است نقل كلام به خود آن علت
تامه می شود كه چرا اكنون حادث شد و قبلاً حادث نشده بود. اگر بگویید علت آن
علت تامه قدیم بوده باز انفكاك معلول از علت تامه لازم می آید و اگر بگویید
علتش حادث بوده نقل كلام به آن علت می شود. اگر به نحو غیرمتناهی هم علت
حادث فرض كنیم تسلسل می شود و به جایی نمی رسیم.
این مشكلی است مهم در باب ربط حادث به قدیم كه بوعلی و دیگران درباره ی آن
بحث كرده اند و مفصل هم بحث كرده اند. در همین كتاب هم [در فصل سی و سوم ] به
مناسبتی روی همین قضیه بحث شده است. در آنجا وقتی می گویند «علة الحادث
حادث» و «علة القدیم قدیم» قهراً این اشكال به وجود می آید كه امور حادث
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 239
چگونه به امور قدیم مرتبط می شوند.