حركت در سه مقوله مورد اتفاق حكما بوده است: مقوله ی كم، مقوله ی كیف و مقوله ی أین.
در زمان ارسطو در سه مقوله قائل به حركت بوده اند و بوعلی حركت وضعی را اضافه
كرده است، نه به این معنی كه یك سلسله حركاتی را قبلاً دیگران قائل نبودند و بعد
بوعلی قائل به آن حركات شد، بلكه بعضی از حركاتی را كه حكما أینی می دانستند
بوعلی ثابت كرد كه این حركات أینی نیست بلكه وضعی است. قدما حركت شی ء به
دور خودش مثل حركت فلك به دور خودش را حركت أینی می دانستند ولی بوعلی
اثبات كرد كه این حركت، وضعی است. پس بوعلی معتقد است كه حركت در مقوله ی
دیگری هم واقع می شود كه مقوله ی وضع است.
آقای طباطبایی در این جهت بیشتر پیش رفته اند؛ ایشان معتقدند كه بازگشت
همه ی حركات أینی به حركات وضعی است و ما حركت أینی نداریم. وقتی به حاشیه ی
ایشان در این باره برسیم راجع به آن بحث خواهیم كرد.
به هرحال مرحوم آخوند می گوید در این چهار مقوله بحثی نیست و ما به سراغ
مقولات دیگر می رویم. حركت در مقوله ی جوهر همان مبحثی است كه ایشان درباره ی
آن با دیگران اختلاف نظر دارند. در ارتباط با حركت، مقوله ی جوهر مهمترین مقولات
است و نُه مقوله ی عرضی در مقابل مقوله ی جوهر چندان ارزشی ندارد، به این معنا كه
اگر انسان قائل باشد كه در همه ی نُه مقوله ی عرضی حركت هست و در جوهر حركت
نیست، باز بیشتر عالم را ساكن دانسته است ولی اگر كسی قائل به حركت در جوهر
شود و فرضاً منكر حركت در همه ی اعراض شود، بیشتر عالم را متحرك دانسته است.