مرحوم آخوند بحث را از مبدأ و منتهی شروع می كند. ابتدا این سؤال مطرح می شود
كه چرا حركت احتیاج به مبدأ و منتهی دارد؟ آیا اساساً معنای احتیاج به مبدأ و
منتهی این است كه هر حركتی باید منقطع الاول و منقطع الآخر باشد؟ اگر محال است
حركتی بلااول یا بلاآخر باشد چگونه است كه حكما به حركت بلااول و بلاآخر یعنی
حركت فلك قائلند؟ .
پاسخ این است كه مقصود حكما از مبدأ و منتهی چیز دیگری است. امروزه
اصطلاحی هست كه می گویند كمیات بر دو قسم است: «كمّیّات موجهه» و «كمیات
غیر موجهه» . كمیت غیر موجهه یعنی كمیت بی جهت، كمیتی كه در خود آن كمیت،
جهت خاص نخوابیده است و جهت برای آن امری است اعتباری و قراردادی. مثلاً
مقادیر جسمانی و به اصطلاح «مقادیر قاره» كمیت غیر موجهه هستند. در ماهیت
خط این نخوابیده است كه سو داشته باشد، یعنی به سوی شی ء معینی باشد. از سویی
و به سویی بودن در ماهیت خط نیست. به یك اعتبار می شود یك طرف مبدأ قرار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 331
گیرد و طرف دیگر منتهی و به اعتبار دیگر بالعكس.
ولی در ذات بعضی كمیات جهت خوابیده است و این از سویی و به سویی بودن،
جزء ذاتشان است كه هر نوع حركتی- أینی و غیر أینی- چنین است. حركت
نمی تواند تحقق پیدا كند به نحوی كه نه از سویی باشد و نه به سویی. البته بحث ما در
حركت بسیط است نه مركب. حركت مستدیر به عقیده ی حكما حركت واحد و بسیط
نیست. پس معنای اینكه حركت ابتدا و انتها دارد این است كه از سویی است و به
سویی.
البته گاهی ابتدا یا انتهای حركت فرضی است. اگر حركت منقطع الاول باشد
می شود یك ابتدای نهایی برای آن فرض كرد و اگر منقطع الآخر باشد باز می توان
یك منتهای نهایی برای آن فرض كرد یعنی منتهایی كه پس از آن دیگر منتهایی
نیست. ولی اگر حركت، منقطع الاول و منقطع الاخر نباشد، هر مرتبه، «ما منه» است
نسبت به مرتبه ی بعد و هر مرتبه ی بعد «ما الیه» است نسبت به مرتبه ی قبل. مثلاً در حركت
فلك كه به عقیده ی قدما یك حركت دوری مداوم است چنین است. شیئی كه به دور
خودش حركت می كند نقاط بعدی برای آن منتهی هستند و به هر مرتبه كه برسد
مرتبه ی بعد برای آن «ما الیه» است. مقصود حكما از مبدأ و منتهی داشتن حركت این
است، نه اینكه هر حركتی باید از دو طرف منقطع باشد.
مرحوم آخوند می گوید بعضی خیال كرده اند كه در حركاتی مثل حركت فلك،
مبدأ و منتهی واقعاً یك چیز است. فلك كه به عقیده ی قدما حركت می كند وضع آن در
لحظه ی معینی از امروز به گونه ای است كه مثلاً خورشید در حال طلوع است و
ستارگان وضع خاصی دارند. بعد از بیست و چهار ساعت مجدداً خورشید و
ستارگان در همان وضع قرار می گیرند و بنابراین حال امروز عین حال دیروز است.
این سخن صحیح نیست زیرا وضع فلك در امروز عین وضع دیروز است از نظر نوع
نه از نظر فرد و شخص. بودن فلك در دیروز در آن وضع، یك فرد از وضع بود و
بودن فلك در امروز در این وضع، فرد دیگری از وضع است كه مماثل فرد دیروز
است نه اینكه عین آن است. بحث مبدأ و منتهی در آینده نیز خواهد آمد.
حال وارد بحث ما فیه الحركه می شویم كه این فصل برای همین منظور باز شده
است. می خواهیم ببینیم حركت در چه مقوله ای ممكن است و در چه مقوله ای ممكن
نیست، كه معنای حركت در مقوله این است كه در هر آن، فردی از مقوله قابل انتزاع
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 332
است.