مرحوم آخوند معتقد است كه برخلاف نظر شیخ و بهمنیار كه می گفتند حركت قطعی
وجود ندارد، حركت به صورت یك امر متصل و ممتد وجود دارد، ولی لازمه ی آن این
است كه حركت توسطی هم وجود داشته باشد، چرا؟ این بیان را باید كاملاً دقت كرد
تا نظر مرحوم آخوند فهمیده شود
[1].
ایشان مسئله را به باب كلی و جزئی برد. در باب كلی و جزئی ما دو مطلب داریم
كه در علم اصول هم مطرح شده است. یك مطلب این است كه افراد بعضی از كلیات
به گونه ای هستند كه كلِ هر فرد مصداق آن كلی هست ولی جزء هر فرد مصداق آن
كلی نیست. مثلاً یك فرد انسان با همه ی اعضاء و اجزاء مصداق انسان است، اما جزء
انسان مثل انگشت دیگر مصداق انسان نیست. ولی در بعضی كلیات همان طور كه
كلِ یك فرد مصداق كلی است جزء آن هم مصداق كلی است، مثل آب. تمام محتوای
یك ظرف آب مصداق كلی آب است همچنان كه قطره ای از آن هم مصداق آب
است. زمان هم همین طور است. یك دقیقه یا یك ثانیه از یك زمان، خودْ مصداق
زمان است.
حركت هم از همین قبیل است. حال كه قائل به حركت قطعی شدیم و گفتیم
حركت قطعی به صورت یك امر متصل وجود دارد، پس حركت دو امتداد دارد:
امتدادی به امتداد مسافت و امتدادی به امتداد زمان. تمام این حقیقت متصلی كه
روی یك مسافت و زمان معین كشیده شده است مصداق حركت است همچنان كه
هر جزئش را كه در نظر بگیریم مصداق حركت است و جزء آن جزء را هم كه اعتبار
كنیم مصداق حركت است. این یك بحث در باب كلی است.
یك بحث دیگر در باب كلی این است كه آیا كلی طبیعی در خارج وجود دارد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 385
یا وجود ندارد و وجودش عین وجود افراد است. این را هم می دانیم كه فلاسفه
ثابت كرده اند كه كلی طبیعی كلی نیست، همچنان كه جزئی هم نیست. كلی طبیعی
یعنی آن طبیعت لابشرط از كلیت و جزئیت كه به عقیده ی فلاسفه در خارج به عین
وجود افراد موجود است. اگر افراد كلی طبیعی از یكدیگر منفصل باشند مثل چند
انسان، در این صورت بقای كلی تابع بقای هر فرد به طور جداگانه است. اگر سه
انسان داریم به نامهای زید و عمرو و بكر، وقتی زید از بین می رود انسان از بین رفته
است ولی در واقع «انسانی» از بین رفته است و انسانهایی باقی هستند. فرد دیگر كه
از بین برود باز همین طور است.
حال برویم سراغ كلی هایی كه هم كل مصداق كلی است و هم جزء مصداق آن
است مثل زمان. آیا زمان كه علی الاتصال و به صورت یك واحد متصل می گذرد
كلی طبیعی آن چه حالتی دارد؟ از نظر فرد اگر در نظر بگیریم، می گوییم فرد یك امر
ممتدی است كه مرتبه ای از آن به وجود می آید و مرتبه ای از آن از بین می رود و
مجموع مراتبش هم یك واحد ممتد را به وجود آورده است. آیا مصداق كلی طبیعی
فقط همین كل است و اجزاء مصداق نیستند؟ اگر این طور باشد از آنجا كه كلی
طبیعی حكمی جدای از مصداق ندارد، پس همان طور كه مصداق آن یك امر متصل
ممتد است، خود كلی طبیعی هم یك امر متصل ممتد است.
ولی ممكن است در اینجا یك حرف دیگری بگوییم. گفتیم در این گونه موارد
همان طور كه كل مصداق كلی طبیعی است اجزاء هم مصداق آن هستند. پس به یك
اعتبار مصداق كلی طبیعی كل است و به اعتبار دیگر مصداقهای غیر متناهی دارد كه
همان اجزای این كل هستند. مرحوم آخوند می گوید به اعتبار اجزای این كل
می توانیم بگوییم كه كلی طبیعی با جزء اول آناً حادث شد و چون این اجزاء
علی الاتصال موجود و معدوم می شوند بدون اینكه فاصلی میان آنها باشد، مستمراً
بقا دارد. این می شود حركت توسطی.
پس در باب حركت به عقیده ی مرحوم آخوند، هم می توانیم بگوییم وجودی داریم
ممتد به امتداد زمان و قابل انقسام كه آن وجود ممتد دائماً در حال به وجود آمدن و
فانی شدن است (اعتبار حركت قطعی) و هم می توانیم بگوییم كه یك امر
آنی الحدوث و مستمرالبقاء داریم به اعتبار اینكه هر مرتبه از مراتب این امر متصل
مصداق آن كلی است. به این اعتبار می توانیم بگوییم كه این كلی با پیدایش مرتبه ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 386
اول حادث شد و در طول زمان حركت استمرار دارد. این می شود حركت توسطی.
ولی خود مرحوم آخوند در یك جای دیگر نظر دقیقتری دارد و آن این است كه
حركت توسطی به این معنی وجود ندارد مگر مجازاً. اگر كل را مصداق كلی طبیعی
بگیریم وجود حقیقی دارد، ولی مادام كه اجزای یك كل تجزیه ی عینی نشده اند،
اجزایی بالفرض هستند نه اجزاء واقعی. وجود اجزاء وجود فرضی است گرچه اگر
كل را در عالم عین تجزیه كنیم، هركدام از این اجزاء یك مصداق كلی است. مادام
كه تجزیه در خارج صورت نگرفته است و فقط اعتبار ذهن است، كلی مصداقی
ندارد مگر این كل. این اجزاء، مصداق فرضی و مجازی كل هستند و مصداق واقعی
نیستند و بنابراین ما نمی توانیم بگوییم كه در اینجا واقعاً یك امر آنی الحدوث و
مستمرالبقاء داریم. پس نوعی شائبه ی مجاز در كار هست. در هر صورت از این مطلب
كه ما قبول نداریم و خود مرحوم آخوند هم در جای دیگر این مطلب را قبول نخواهد
كرد می گذریم و فعلاً بنا را می گذاریم بر نظر مرحوم آخوند در اینجا كه وجود حركت
توسطی را قبول كرده است.
بنابراین طبق نظر مرحوم آخوند در اینجا، ما در حركت، یك امر واحد متصل
ممتد تدریجی الوجود داریم و آن حركت قطعی است و یك امر بسیط آنی الحدوث
مستمرالبقاء داریم و آن حركت توسطی است. پس در مورد حركت، هم می توانیم
بگوییم كه هرگاه حركتی پیدا می شود امر ثابت و باقی نداریم و هرچه كه حادث
می شود از یك طرف حدوث است و از یك طرف فنا، و هم می توانیم بگوییم كه با
پیدا شدن حركت، امری حادث می شود كه استمرار بقا دارد، و هردو اعتبار درست
است.
[1] . [اندكی بعد اشاره خواهد شد كه مرحوم آخوند در جای دیگری وجود حركت توسطی را نفی
می كنند كه از دید استاد نظر صحیح همین است. ]