بسم اللّه الرحمن الرحیم.
فی توضیح ما ذكرنا فی تحقیق الحركة الكمیة.
«إعلم أن كل ما یتقوم ذاته من عدة معانٍ فله تمامیة. . . »
[1].
به مناسبت بحث نحوه ی بقای موضوع در حركت كمّی، مرحوم آخوند در اینجا بحثی را
مطرح كرده اند كه بیش از آنكه به این فصل مربوط باشد به مباحث ماهیت مربوط
است. مباحث ماهیت قبلاً در همین كتاب طرح شده و مطلبی كه در اینجا آمده قبلاً
گفته شده است. بعدها باز به مناسبتهای دیگر و مخصوصاً در سفر نفس، این مطلب
خواهد آمد. ما نمی خواهیم وارد مبحث ماهیت بشویم؛ همین قدر می خواهیم كه
مطالب این فصل تا اندازه ای روشن شود.
توضیح مطلب این است كه چنین گفته می شود كه هر جسمی به اعتبار تحقق و
وجود خارجی آن، مركب از دو جزء است كه یك جزء را اصطلاحاً «ماده» و جزء
دیگر را «صورت» می نامند، كه این مطلب یعنی مسئله ی تركب امور طبیعی از ماده و.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 442
صورت از اركان فلسفه ی ارسطویی است. یك مطلب دیگر در منطق از یك نظر و در
فلسفه از نظر دیگر مطرح است و آن این است كه ماهیات اشیاء عبارتند از مجموع
اجناس و فصول، و ماهیت یك شی ء از «جنس قریب» و «فصل قریب» آن شی ء
تشكیل شده است
[2].
مطلب سوم بحثی است كه راجع به رابطه ی میان این دو مطلب می شود. آیا در
فلسفه ی ارسطویی كه از یك طرف «وجود خارجی اشیاء» مركب است از مواد و
صور، و «ماهیت اشیاء» مركب است از اجناس و فصول، رابطه ای میان اجناس و
فصول از یك طرف و مواد و صور از طرف دیگر وجود دارد؟ جواب می دهند كه بله،
رابطه ای هست و آن این است كه مواد، منشأ انتزاع اجناس هستند و صور منشأ
انتزاع فصول. نمی گوییم جنس تعبیر ذهنی ماده است و ماده تعبیر خارجی جنس؛
عیناً این را نمی خواهیم بگوییم، بلكه می گوییم خود ماده و صورت هم دو كلی یعنی
دو ماهیت هستند. ماده خودش یكی از انواع جوهر است ولی همین ماده به یك
اعتبار دیگر كه لحاظ شود دیگر ماده نیست، بلكه جنس است. صورت هم كه یكی
از انواع جوهر است به یك اعتبار نوع است و صورت، و به اعتبار دیگر فصل.
بنابراین مأخذ انتزاع جنس و فصل دو چیزند كه آن دو چیز، خودشان به اعتبار
دیگر نوع هستند.
توضیح اینكه فلاسفه می گویند جواهر بر پنج قسم اند: عقل، نفس، ماده، صورت
و جسم. فلاسفه ماده را از آن جهت كه ماده است یكی از انواع عالم می دانند و
صورت را نیز یكی از انواع عالم می دانند و در عین حال جسم را یك نوع دیگر در
مقابل این دو نوع می شمارند. از این دو نوع كه ماده و صورت باشد دو معنیِ دیگر
اعتبار می شود كه یكی جنس است و دیگری فصل و از مجموع آندو [یعنی ماده و.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 443
صورت ] نوع پنجم به وجود می آید كه جسم باشد. در اینجا سؤال خیلی روشنی پیش
می آید كه این حرف فلاسفه به چه معناست كه جسم یكی از جواهر پنجگانه و در
عین حال مركب از ماده و صورت است؟ جسم كه غیر از ماده و صورت چیزی
نیست و بنابراین نباید نوع جداگانه ای به حساب آید. چرا آن را یك امر جداگانه
می شمارند؟ .
پاسخ این است كه ماده از آن جهت كه ماده است خودش یك نوع مستقل است
و صورت از آن جهت كه صورت است یك نوع مستقل است ولی همین دو نوع به
اعتبار دیگر یك نوع دیگر به وجود می آورند و به این اعتبار هیچ كدام نوع نیستند.
[1] .
اسفار ، ج 3، مرحله ی 7، فصل 25، ص 93.
[2] . البته بحث دیگری هم مطرح است كه آیا اساساً ماهیت بسیط داریم یا نداریم؟ اگر ماهیت یا
ماهیات بسیطی در عالم داشته باشیم، یعنی ماهیتی كه نه جنس داشته باشد و نه فصل، معنایش این
است كه نوع یا انواعی در عالم وجود دارد كه هر كدام یك مقوله ی مستقل اند. ولی اینها به چنین چیزی
اعتقاد ندارند، بلكه معتقدند كه هر نوعی از انواع، داخل در یك مقوله از مقولات ده گانه است و به این
جهت مابه الاشتراك یا مابه الاشتراك هایی و همچنین مابه الامتیاز یا مابه الامتیازهایی دارد.
مابه الاشتراك ها را «اجناس» و مابه الامتیازها را «فصول» می گویند. در اینجا ماهیت از آن جهت كه
ماهیت است مورد نظر است و نظر به تحقق خارجی نیست.