اولین برهانی كه ایشان در این فصل اقامه می كند- كه دومین برهانشان بر حركت
جوهری در باب قوه و فعل است- در
الشواهد الربوبیه هم آمده است و در هر دو جا
حاجی سخت به اعتراض برخاسته و در هر دو جا هم ادعا كرده است كه این برهان
را مرحوم آخوند نه بر مذاق خودش بلكه بر مذاق شیخ اشراق اقامه كرده است. ظاهر
برهان هم به نظر عجیب می آید.
تا اینجا مرحوم آخوند چنین می گفت كه فاعل همه ی حركات عرَضی و بلكه تمام
اعراض، خود طبیعت است. حتی در فصل بیستم بابی به همین عنوان داشتیم: «فی
إثبات الطبیعة لكل متحرك و أنها هی المبدأ القریب لكل حركة سواء كانت الحركة طبیعیة او
قسریة او ارادیة» . آخرین مطلبی كه خواندیم یعنی همین «بحثٌ و تحصیلٌ» چنین
آغاز می شد: «و لعلّك تقول ایراداً علی ما ذكرناه من أنّ الفاعل القریب لكل حركة و كل
فعل جسمانی هو الطبیعة لاغیر أنه. . . » . اما یكباره این فصل تحت عنوان «فی استیناف
برهان آخر علی وقوع الحركة فی الجوهر» چنین آغاز می شود كه طبیعت، فاعل حركات و
اعراض جسمانی نیست و مرحوم آخوند بر آن، برهان اقامه كرده، پا فشاری هم
می كند.
این امر اسباب اشكال شده است و حاجی اعتراض كرده می گوید این حرف، .
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 505
هم درست نیست و هم بر ضد حرفهای دیگر مرحوم آخوند است. ما باید ببینیم كه
آیا واقعاً همان طور كه حاجی می گوید این حرف صد در صد بر ضد حرفهای دیگر
مرحوم آخوند است و تنها راه حمل به صحتش این است كه بگوییم ایشان خواسته
است برهانی بر مبنای دیگران اقامه كند- و گاهی هم چنین می كند- و یا اینكه
بگوییم این مطلبی است در سطحی بالاتر و در عین حال با آن سخن منافات ندارد؟ .
مرحوم آخوند می گوید طبیعت، علت برای حركات عرضی و اعراض خود
نیست. البته كلمه ی «لذاتها» را نیز آورده است: «إعلم أن الطبیعة الموجودة فی الجسم لایفید
شیئاً من الامور الطبیعیة فیه لذاتها» ؛ طبیعتِ موجود در جسم هیچ یك از امور طبیعی
را لذاتها افاده نمی كند. در اینجا دو سؤال مطرح می شود. یكی اینكه آیا مرحوم
آخوند همان طور كه حاجی فرموده است مقصودش این است كه اصلاً طبیعت مفید
این آثار نیست یا می خواهد بگوید طبیعت لذاتها مفید این آثار نیست، یعنی تكیه
روی كلمه ی «لذاتها» است؟ در این صورت مقصود از «لذاتها» چیست؟ دیگر اینكه
آیا عبارت «الطبیعة الموجودة فی الجسم» اشاره دارد به همین مطلبی كه مرحوم
آخوند در «بحثٌ و تحصیلٌ» بیان كرد آنجا كه میان دو طبیعت- طبیعت موجود در
جسم و طبیعتی كه از صقع نفس است- تفكیك قائل شد؟ .
برای پاسخ به این سؤالات ابتدا باید معنای اینكه می گوییم طبیعت مفید آثار
است روشن شود. مقصود این است كه وقتی جسمی حركت می كند- و حتی در
حركت قسری هم همین طور است- علت حركتش طبیعت خود جسم است نه یك
علت بیرونی. اگر سیب تدریجاً شیرین یا قرمز می شود، این آثار كه در سیب پیدا
می شود، معلول طبیعتی است كه در درون خود سیب است. پس كسانی كه می گویند
طبیعت مفید آثار است- و خود مرحوم آخوند تا به حال همین را می گفت- تأكید
می كنند كه خیال نكنید نظام عالم به این شكل است كه این آثار از ناحیه ی علتهایی
است كه بیرون از اشیاء است بلكه علتها در درون خود اشیاء است، منتها آن علت
درونی كه طبیعت است از درون خودش متكی به علت دیگری است تا می رسد به
محرك اول.