مرحوم آخوند می گوید این حجت یا استدلال را می توان به دو حجت تحلیل كرد.
اگر حركت بخواهد در جوهر واقع شود یا نوع در وسط حركت [یعنی در حین حركت ]
باقی است یا باقی نیست. اگر نوع باقی است، پس تغییر در جوهر نیست بلكه در
اعراض است و اگر نوع باقی نیست، دو شق پیدا می كند و از اینجاست كه می توان
مطلب را به صورت دو استدلال تقریر كرد: یا این است كه آن صورت اول معدوم
شده و صورت جدیدی به وجود آمده است كه در این صورت تتالی آنات می شود.
این یك تقریر.
مرحوم آخوند می گوید اگر این را بگویید پس همه ی حركتهای عالم ایراد دارد
زیرا این بیان را در مورد همه ی حركتها می شود گفت. مثلاً اگر شی ء در كیف خودش
حركت كند، آیا در وسط این تغییر و در حال این اشتداد، آن نوع اول این كیف باقی
است یا باقی نیست؟ اگر باقی است، پس تغییر در خود كیف نیست، بلكه در
عوارض كیف است و نقل كلام در عوارض كیف می شود؛ و اگر نوع اول كیف معدوم
می شود و نوع دیگر كیف به وجود می آید آیا این نوع دیگر بیش از یك آن وجود
دارد یا نه؟ اگر چنین است این معنایش سكون است. اما اگر در هر آن یك نوع
وجود دارد، لازمه اش تتالی انواع است كه محال است. پس اشكال در مورد حركت
در اعراض هم می آید. هرچه شما در آنجا جواب بدهید ما در اینجا جواب می دهیم.
مرحوم آخوند می گوید این حجت را به نحو دیگر هم می شود تقریر كرد، كه اگر
به نحو دوم تقریر كنیم این ایرادی كه اكنون ذكر كردیم لغو می شود. تقریر دوم این
است كه آیا وقتی جوهر تغییر می كند و حركت در جوهر واقع می شود، در وسط
اشتداد، نوع باقی است یا نه؟ اگر باقی است، پس حركت در جوهر نیست و اگر باقی
نیست، پس نیاز به یك موضوع داریم تا حافظ وحدت باشد. مراتب حركت،
حادث و فانی می شوند و لذا هر حركتی نیازمند یك امر باقی است كه آن امر باقی.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 558
همان است كه ما آن را متحرك و موضوع می نامیم. اگر حركت در اعراض واقع شود
همراه حركت كه یك امر متصرم است یك امر باقی داریم كه آن، جوهر است ولی
اگر حركت در خود جوهر باشد، [همه ی شی ء] تغییر و سیلان است و دیگر امر باقی
نداریم زیرا جوهر دیگر موضوعی ندارد.
اگر به این بیان بگوییم، بر خلاف تقریر اول نمی توان آن را به كیف نقض كرد زیرا
در مورد عرض این ایراد وارد نیست. پس بیان اول لغو است و زائد، و ضرورتی
ندارد اشكال را به بیان اول بگوییم. كأنه مرحوم آخوند می خواهد بگوید بیان
درست اشكال همین تقریر دوم است و بیان اول نظم و سیاق برهان را از بین برده
است. خلاصه ی بیان دوم این شد كه اگر نوع باقی است، پس حركت در جوهر نیست و
اگر نوع باقی نیست، پس حافظ وحدت چیست؟ یك موضوع باقی باید داشته
باشیم تا ملاك وحدت همه ی مراتبی باشد كه بر این شی ء می گذرد.
بنابراین بحث موضوع مطرح است. وقتی چنین است همان جوابهایی كه در
گذشته دادیم، در اینجا هم می دهیم. پس پاسخ تقریر دوم اشكال طبق آنچه در
گذشته گفتیم كاملاً واضح و روشن است. می گوییم در حركت جوهری هم موضوع
باقی داریم. موضوع باقی چیست؟ «ماده مع صورةٍ مّا» . ماده متحرك است، ولی ماده
همیشه با صورةٌ مّا موجود است.
بعد ایشان می گوید ما این اشكال را به كون و فساد نقض می كنیم. در كون و فساد
صور جوهری تغییر می كنند ولی نه به نحو حركت بلكه به نحو دفعی. می گوییم در
كون و فساد موضوع باقی چیست؟ می گویید ماده باقی است. می گوییم در اینجا هم
ماده باقی است. آنجا سؤال می شد كه ماده كه استقلال ندارد و بنابراین صلاحیت بقا
ندارد و شما در پاسخ می گفتید «ماده مع صورةٍ مّا» موضوع است. می گوییم مگر از
نظر نیاز به یك امر باقی میان كون و فساد و حركت در جوهرچه تفاوتی هست؟
چرا همان را در اینجا نمی گویید؟ مرحوم آخوند می گوید عجب از شیخ است كه
این همه بر بقای موضوع در حركت جوهری اصرار دارد در حالی كه خودش در باب
كون و فساد این حرف را می زند.