این برهان هم برهان بسیار عالی و شریفی است ولی نه از راه ماده است، نه از راه
امكان و قوه كه آقای طباطبایی رفته اند و نه از راه زمان كه برهان دیگر مرحوم
آخوند است، بلكه از راه غایت داشتن طبیعت است. ما مجبوریم این برهان را
مختصرتر از براهین دیگر توضیح دهیم.
فلاسفه ی اسلامی در باب علت و معلول بحث بسیار مفصلی در باب غایات دارند
كه متأسفانه مرحوم آخوند بحث غایات را در
اسفار خیلی مختصر بیان كرده
است
[1]. در بحث غایات، بحثی دارند راجع به اینكه طبیعت ذی غایت است و
بلاغایت نیست كه همان بحث علیت غایی به مفهوم فلسفی آن است. ذی غایت
بودن طبیعت به این معناست كه هر قوه ای كه در طبیعت هست به سوی غایتی است
و عاری از غایت نیست، كه این را شیخ هم قبول دارد.
حرف مرحوم آخوند این است كه این اصلی كه شما قبول دارید كه در طبیعت،
هر قوه ای و به تعبیر دیگر هر طبیعت و صورت نوعیه ای متوجه غایت است، با كون
و فساد قابل توجیه نیست و تنها با حركت جوهری قابل توجیه است. شما بر اساس
كون و فساد می گویید ماده ای داریم و صورتی، بعد این صورت معدوم می شود و
صورت دیگری به جای آن می آید، آن صورت نیز معدوم می شود و صورت دیگری
به جای آن می آید؛ گویی این صور كشیك می دهند. با این فرض، طبیعت نمی تواند
غایت داشته باشد زیرا غایت در جایی متصور است كه مُغَیّی به سوی آن غایت در
حركت باشد و بخواهد به آن برسد در حالی كه این صور بنا بر كون و فساد یكی پس
از دیگری معدوم می شوند. بله، موجود دیگر كه این صور را متبادل می كند می تواند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 550
غایت داشته باشد.
یك مثال عامیانه شاید مطلب را روشن كند. فرض كنید ما برای این مدرسه سه
نگهبان داشته باشیم كه در هر هشت ساعت یكی از آنها نگهبانی می دهد. اینها سه
موجود جدا هستند كه هر كدام برای خود غایتی دارند. فرض كنید غایت هر كدام از
این سه نگهبان از نگهبانی دادن حقوقی است كه می گیرد. آقای شرعی
[2]می توانند از
كار همه ی اینها غایت دیگری داشته باشند، كه آن غایت، غایت هیچ كدام از این سه
نفر نباشد. این غایت، غایت واحد آن قوه ای است كه مافوق آنهاست. این سه نفر
نمی توانند برای یك غایت كار كنند.
[در كون و فساد] وقتی صورتی معدوم می شود و صورت دیگری موجود می شود،
و باز این صورت معدوم می شود و صورت دیگری موجود می شود، اصلاً اتصالی
میان اینها با غایاتشان نیست
[3]. پس در اینجا باید صورت واحدی باشد كه از اول تا
به آخر به سوی آن غایت حركت كند. بنابراین جز اینكه بگوییم این صورتها در واقع
واحد هستند یعنی یك صورتِ واحد است كه از همان مرحله ی اول تا آن مرحله ی آخر
به غایتش می رسد و یك شی ء است كه یك راه را طی می كند تا به آنجا می رسد،
[راه دیگری برای توجیه ذی غایت بودن طبیعت وجود ندارد. ] .
اگر طبیعت غایت نداشته باشد توجیه عالم همان گونه است كه متكلمین گفته اند.
آنها برای خودِ عالم غایتی فرض نمی كنند، بلكه فقط موجوداتی را كه مافوق عالم
هستند ذی غایت می دانند كه لازمه اش این است كه آنها بخواهند متكامل بشوند و
حال آنكه خود طبیعت غایت دارد.
[1] . همچنان كه در گذشته [در جلسه ی سوم ] عرض كردیم این بحث را شیخ در الهیات
شفا و بالاخص در
طبیعیات
شفا از مرحوم آخوند بهتر بیان كرده است گرچه ایشان آنچه كه شیخ گفته به اختصار و اشاره
آورده است. به نظر من اگر كسی بحثهای طبیعیات
شفا را ندیده باشد متوجه اشارات مرحوم آخوند
نمی شود. البته باز قهراً ایشان روی مبانی خودشان مطالبی دارند كه شیخ نگفته است.
[3] . سؤال: چه ایرادی دارد كه بگوییم ذوغایت، ماده است؟ .
استاد: حرفتان حرف خوبی است و من متوجه آن بودم كه حالا عرض می كنم.