مرحوم آخوند در كتابهایش و از جمله
اسفار مكرراً این سه تعبیر تجدد، ما به التجدد
و متجدد را به كار می برد. گاهی ما به التجدد را بر مقوله ای كه متحرك در آن مقوله
حركت می كند، تطبیق می كند و می گوید مقصود از «ما به التجدد» آن چیزی است كه
از قوه به فعل خارج می شود. در بعضی از تعبیرات، ما به التجدد بر موضوع منطبق
می شود. [آیا می توان وجهی برای این دو كاربرد مختلف بیان كرد؟ ] .
ما در گذشته این سؤال را مطرح كردیم كه در حركت چه چیزی از قوه به فعل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 572
خارج می شود؟ در آنجا این مطلب را كه مسئله ی مهم و لازمی است- و باز در بحث
ربط حادث به قدیم تكرار خواهیم كرد- مطرح كردیم كه اگر حركت، جوهری باشد
هم متحرك جوهر است و هم ما فیه الحركه. در آنجا مسلّماً آنچه از قوه به فعل خارج
می شود خود جوهر است. در وقتی كه حركت در اعراض باشد چطور؟ وقتی كه مثلاً
جسم، در أین یا كیف حركت می كند، آیا آن چیزی كه از قوه به فعل خارج می شود
موضوع است؟ یعنی آیا جسم است كه تدریجاً از قوه به فعل خارج می شود به این
معنا كه جسم می تواند در این مكان یا در آن مكان باشد و بودن جسم در این مكان و
آن مكان است كه به فعلیت می رسد؟ یا خود مقوله است كه تدریجاً از قوه به فعل
می رسد، یعنی أین بالقوه به أین بالفعل و كیف بالقوه به كیف بالفعل تبدیل می شود؟ .
در آنجا عرض كردیم كه ایندو در واقع به یك مطلب برمی گردد، برای اینكه در
مورد عرض، وجود فی نفسه عین وجود لغیره است. بنابراین در آنِ واحد هم أین از
قوه به فعل خارج می شود و هم جسم در أین و در تأیّن خودش از قوه به فعل خارج
می شود ولی اینها دو چیز نیست. أین، وجود مستقل از جسم ندارد؛ وجود أین عین
وجودش برای جسم است. پس چه این طور تعبیر كنیم كه جسم است كه از قوه به
فعل خارج می شود و چه این طور تعبیر كنیم كه خود آن مقوله است كه از قوه به فعل
خارج می شود، هر دو صحیح است و در واقع یك امر را دو گونه اعتبار كرده ایم.
بنابراین اگر مرحوم آخوند از این جهت «ما به التجدد» را به دو معنا به كار برده باشد
در واقع اختلافی در اینجا نیست.
بعد مرحوم آخوند تعبیر دیگری دارد كه آن تعبیر شاید با این هم سازگار نباشد و
مقداری مسامحه در بر داشته باشد كه هنگام تطبیق عرض می كنیم. در اینجا بحث
«ثالثاً» تمام شد و اثبات گردید كه اصلاً حركت یك امر نسبی و انتزاعی است.