در اینجا یك سؤال پیش می آید و آن این است كه خود همین مشخصات متغیرند.
كدام فرد انسان است كه كمیت ثابت، كیفیت ثابت، وضع ثابت یا زمان و مكان ثابت
داشته باشد؟ حال آیا با تغییر این مشخصات، شخص از بین می رود؟ نه، شخص
باقی است. پس اینها چطور مشخِّص هستند در حالی كه خودشان متغیرند؟ .
جواب می دهند كه مشخصات با «عرْض عریض» مشخص هستند، نظیر آنچه كه
اطبا در باب مزاج می گویند كه این مثال در گذشته مطرح شد
[1]. حاصل تركیب چند
عنصر و كیفیت حاصل از این تركیب در یك موجود زنده را- كه خود این تركیب
یك نوع تركیب شیمیایی است- «مزاج» می گویند. قدما معتقد بودند كه از اخلاط
اربعه و طبایع اربعه، مزاجی برای فرد به وجود می آید كه دارای خصوصیاتی مثل
درجه ای از حرارت، رطوبت، یبوست و امثال آن بوده و همراه با اخلاطی یعنی میزان
معینی از خون، صفرا، بلغم و مانند اینهاست. اگر مزاج از بین برود، دیگر قابلیت
حیات برای انسان باقی نمی ماند و انسان می میرد.
آیا مزاج یك حد معین و مشخصی است؟ آیا نسبتی از آب، هوا، خاك و آتش
كه طبق نظر قدما مزاج را تشكیل می دهد یك نسبت ریاضی و هندسی است كه اگر
اندكی بهم بخورد مزاج معدوم می شود؟ نه، این یك عرض عریضی دارد. آب از یك
حد خاص نباید كمتر باشد و از حد خاص دیگری نباید بیشتر باشد. همین طور
عناصر دیگر باید میان دو حد خاص باشند. مزاج حالت متوسطی است میان دو
حد، نه اینكه خودش یك حد معین باشد. لهذا اگر حرارت بدن مقداری بالا یا پایین
رود مزاج همچنان باقی است. اما اگر از درجه ی معینی بالاتر برود و یا از درجه ی معین
دیگری پایین تر برود دیگر قابلیت ادامه ی حیات نیست. این نظیر آن چیزی است كه
امروز در مورد فشار خون می گویند. خون انسان هم یك امر مزاجی است. فشار
خون باید میان دو حد معین باشد تا انسان بتواند زنده بماند. شرط بقای حیات یك
حد فشار خون خاص نیست كه اگر ذره ای بالاتر یا پایین تر از آن باشد مزاج و
حیات به خطر بیفتد بلكه فشار خون می تواند میان دو حد نوسان كند.
وقتی می گوییم زمان، مكان، وضع، كیف یا كم از مشخصات است، معنایش این.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 480
است كه این شی ء بدون زمان، مكان، وضع و امثال آن نمی تواند موجود باشد. به
عبارت دیگر زمانٌ مّا، مكانٌ مّا، كیفٌ مّا، كمٌ مّا و امثال آن در تشخص این شی ء معتبر
است.
پس در پاسخ به این سؤال كه آیا شیئی كه مشخصات آن متغیر است، تشخصش
باقی است، می گوییم هم باقی است و هم باقی نیست. هیچ مشخصی به آن دقتی كه
می خواهید باقی نیست زیرا مشخصات یك شی ء تغییر می كند ولی در عین حال
این شی ء در هیچ حالی، خالی از هیچ كدام از این مشخصات نیست یعنی هر كدام را
به طور «فردٌ مّا» دارد. به عبارت دیگر، مشخصات در شی ء، به وجهی معتبرند و به
وجهی غیرمعتبرند؛ «بوجه العموم» معتبرند و «بوجه الخصوص» غیر معتبر. نظیر
آنچه در مورد موضوع گفتیم كه ماده به وجهی باقی است و به وجهی باقی نیست؛
باقی است «بوجه العموم» چون در ضمن صورةٌ مّا باقی است، و باقی نیست «بوجه
الخصوص» .
[1] . [به جلسه چهاردهم ذیل عنوان «گریزی به یكی از راههای اثبات نفس» مراجعه شود. ]