در اینجا یك نظریه این است كه اساساً ما از اول نباید این مطلب را قبول كنیم كه
همه ی حركات نیازمند به موضوع هستند زیرا دلیلی بر این مطلب نداریم
[1]. علت
اینكه حركت را نیازمند به موضوع دانسته اند یكی از دو امر است: امر اول این است
كه چون همه ی حركتهایی كه قدما قائل بوده اند، حركات در اعراض بوده و به تعبیر
دیگر «ما فیه الحركه» نزد آنها همیشه عرض بوده است، گمان كرده اند كه حركت
نیازمند به موضوع است در حالی كه در این موارد حركت از جنبه ی عرض بودنش
نیازمند به موضوع است نه از جنبه ی [حركت بودن و] اینكه چون حركت است نیازمند
به موضوع است. این بیان، همان بیانی است كه آقای طباطبایی در اینجا فرموده اند و
حرف بسیار درستی هم هست. البته ایشان یك مقدار مجمل بیان كرده اند و من
مفصلتر عرض می كنم.
امر دومی كه باعث شده است حركت را نیازمند به موضوع بدانند همان است كه
در كلمات خود مرحوم آخوند خواندیم و از كلام قدما و امثال شیخ است كه حركت
در مقوله را چنین تفسیر كرده اند: «أن یكون للمتحرك فی كلّ آن فرد من المقوله» و
در حركت اشتدادی «نوع من المقوله» . پس وقتی كه یك شی ء در مقوله ای حركت
می كند یعنی این متحرك در هر آن، فردی از «ما فیه الحركه» را دارد. وقتی كه شی ء
در أین حركت می كند یعنی در هر آنی أینی دارد. اینجاست كه یك چیزی لازم است
كه در هر آن أینی داشته باشد و اگر چنین چیزی نباشد كه به این أین ها وحدت
ببخشد این أین ها با یكدیگر بی ارتباط خواهند بود، بنابراین هر حركتی نیازمند به
موضوع است.
این بیانی بود كه شیخ ذكر كرده بود و مرحوم آخوند در بعضی جاها همین را
می گوید.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 458
[1] . البته اگر كسی بخواهد از جهت بحث لغوی بگوید كه چون در باب حركت در جوهر، هم متحرك
داریم و هم حركت، پس حركت باید غیر از متحرك باشد، این دیگر یك بحث فلسفی نیست بلكه
لغوی است و تازه خود لغت هم این مطلب را تأیید نمی كند. این نظیر آن حرفی است كه برخی در باب
«موجود» و «وجود» می گویند كه موجود حتماً باید «ذات له الوجود» باشد و بنابراین ذات موجود
باید غیر از خود وجود باشد، كه پاسخ این مطلب در باب «مشتق» [علم اصول ] داده شده است.