حال مسئله ی دیگری مطرح است و آن این است كه شما می گویید جسم در خارج
مركب از ماده و صورت است و ماهیت در ذات خودش مركب است از جنس و
فصل. یك اصل واضح در مورد مركب این است كه هر مركبی با وجود همه ی اجزاء
پدید می آید و با انتفای یكی از اجزاء از بین می رود: «الكل یوجد بوجود جمیع
الاجزاء و ینتفی بانتفاء احد الاجزاء» . سؤال این است كه آیا در اینجا هم مطلب از
همین قرار است؟ آیا جسم كه مركب است از ماده و صورت، با انتفای هر یك از
ایندو، معدوم می شود و آیا ماهیت كه مركب است از جنس و فصل، با انتفای هر یك
از ایندو معدوم می شود؟ یا نه، این یك مركبی است كه یك وضع استثنایی دارد؛
یعنی ممكن است كه ماده منتفی شود ولی كل كه مركب است منتفی نشود و یا جنس
منتفی شود بدون اینكه كل منتفی شود؟ اگر چنین است آنوقت این سؤال پیش
می آید كه مگر قاعده ی كلی عقلیِ «الكل ینتفی بانتفاء احد الأجزاء» استثناپذیر
است؟ ! چگونه است كه ماده جزئی از جسم است و با انعدام ماده، جسم معدوم
نمی شود و چگونه است كه جنس جزئی از ماهیت است و در عین حال با انعدام
جنس، ماهیت معدوم نمی شود؟ جواب این است كه این مركب یك وضع استثنایی
دارد ولی در عین حال قاعده ی عقلی استثنا نخورده است. پس قضیه چیست
[1]؟ .
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 444
با دو تعبیر می توانیم مطلب را بیان كنیم: یكی تعبیری كه مرحوم آخوند در متن
بر آن تكیه كرده است و دوم، تعبیر دیگری از ایشان كه در جای دیگری آمده و
حاجی در حاشیه به آن اشاره كرده است
[2]. تعبیری كه در متن آمده این است كه
علت اینكه با تبدل ماده، مركب از بین نمی رود این است كه ماده به نحو خصوص در
مركب اعتبار نمی شود بلكه به نحو عموم اعتبار می شود.
توضیح اینكه در جسمی كه مركب از ماده و صورت است محال است كه ماده
به كلی معدوم شود و مع ذلك مركب باقی باشد، زیرا در این صورت ماده جزء جسم
نیست بلكه مثل «ضم الحجر فی جنب الانسان» است. اگر چیزی را جزء بدانیم و در
عین حال با رفتن آن، ثلمه ای در كل پیدا نشود، معلوم می شود كه آن را اعتباراً جزء
دانسته ایم. ولی یك وقت هست كه یك جزء به نحو خصوص جزء نیست بلكه به
نحو عموم جزء است، مثل اینكه می گوییم جسم مركب است از این صورت و
مادةٌ مّا؛ می خواهد خصوص این ماده باشد یا خصوص آن ماده ی دیگر.
به عبارت دیگر بحث ما درباره ی این است كه كل به چه چیزی منعدم می شود؟ و به
تعبیر دیگر درباره ی تشخص كل است كه آیا هویت این كل و اینكه این فرد این فرد
است به این است كه صورت همان صورت باشد و ماده همان ماده، یا به این است كه
صورت عیناً همان صورت باشد ولی مادةٌ مّایی در كار باشد؟ پاسخ این است كه
ماده دخیل در تشخص است، یعنی اگر نباشد آن شخص آن شخص نیست ولی نه به
نحو خصوص بلكه به نحو عموم كه همان مادةٌ مّا است.
در جنس و فصل هم مطلب به همین صورت است. برای اینكه ماهیت همان
ماهیت باشد ضرورت دارد كه فصل همان فصل باشد ولی ضرورت ندارد كه جنس
همان فرد از جنس باشد؛ اگر جنس دیگری به جای جنس اول بیاید بلامانع است.
این خلاصه ی مطلبی است كه در اینجا بیان می كنند.
پس عجالتاً تا اینجا مطلب از این قرار شد كه ماده كه در جسم اخذ شده است در
تشخص جسم و در واقعیت جسم به نحو ابهام و عموم معتبر است و جنس كه در
ماهیت فصل معتبر است به نحو عموم و به نحو ابهام معتبر است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 445
[1] . این مطالب با این توضیح و ترتیب در اینجا ذكر نشده است و من برای اینكه مطلب مفهوم باشد این
توضیحات را عرض می كنم.
[2] . [در كلام استاد بیان دوم كاملاً مشخص نشده است ولی مراد ایشان ظاهراً قاعده ی «حقیقة الشی ء
فصله الاخیر» است كه در چند صفحه بعد توضیح داده شده است. ]