در اینجا مرحوم آخوند احتجاج و در واقع جدل می كند؛ یعنی از گفته های خود
آقایان دلیل می آورد و می گوید شما نباید از این صورةٌ مّا كه ما در اینجا می گوییم
وحشت كنید، چون خودتان همین را در باب كون و فساد گفته اید و بالاترش را
گفته اید و تصور آنچه شما گفته اید از آنچه كه ما در باب حركت می گوییم به درجاتی
مشكلتر است.
توضیح اینكه امثال شیخ كه منكر حركت در جوهر هستند، قائل به كون و
فسادند؛ می گویند یك صورت فاسد می شود و صورت دیگر كائن می شود، نه اینكه
صورتها به یكدیگر متصلند و یك واحد را تشكیل می دهند تا بشود حركت.
صورتی كه در ماده است معدوم می شود و صورتی دیگر در ماده حادث می شود. در
اینجا این سؤال برای فلاسفه از قدیم مطرح بوده است كه آیا ماده واحد است یا
كثیر؟ گفته اند ماده در ذات خودش نه واحد است و نه كثیر و در وحدت و كثرت تابع
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 422
صورت خودش است. ما مطلب را در قالب یك مثال توضیح می دهیم.
قدما آب را یك عنصر می دانند و بخار را عنصر دیگر و آن را با هوا یكی می دانند
و غیر از تبدیل آب به بخار، به تبدیل هوا به آب و آب به هوا هم معتقد هستند. آب
مركب است از صورت مائیه و ماده. وقتی آب تبدیل به هوا می شود این صورت
زایل می شود و صورت جدیدی كه همان صورت هوائیه باشد به جای آن می آید.
پس ماده ای در اینجا وجود دارد كه قبلاً صورت مائیه داشت و حالا صورت هوائیه
دارد. این ماده در ذات خود نه واحد است و نه كثیر، یعنی می تواند هم واحد باشد و
هم كثیر و در وحدت و كثرت تابع صورت است. حال سؤال می كنیم كه آیا این
ماده ای كه در آب بود و حالا ماده ی هواست یك ماده است یا دو ماده؟ می گویند یك
ماده است. می پرسیم وحدتش را از كدام صورت دارد؟ می گویند از یك واحد
بالعموم دارد. این ماده باید با یك صورت باشد، حال یا با این صورت یا با آن
صورت. می گویند به طور كلی وحدت ماده مستحفظ است به دو چیز: به یك «واحد
بالعدد» كه مقصودشان مفارق یا عقل مجرد است كه ماده را ایجاد كرده است، و به
یك «واحد بالعموم» كه مقصود صوری است كه بر ماده متبادل می شود.
برای توضیح مطلب معمولاً از این تمثیل استفاده می شود كه خیمه احتیاج به
عمود دارد و اگر عمود نباشد خیمه به زمین می افتد. خیمه احتیاج به عمود دارد ولی
كدام یك از عمودها؟ آیا خیمه به عمودی بالخصوص نیاز دارد كه از چوب خاص یا
فلز خاص ساخته شده باشد؟ نه، خیمه به «عمودٌمّا» احتیاج دارد. خیمه به هیچ
عمود خاصی نیاز ندارد ولی بی نیاز از عمود هم نیست و لذا هر عمودی كه زیر این
خیمه بگذاریم، خیمه می ایستد. اگر یك عمود را برداریم و بدون هیچ فاصله ای
عمود دیگری زیر این خیمه بگذاریم، خیمه سر جای خود می ایستد چون خیمه به
«عمودٌمّا» احتیاج دارد و خصوصیت عمود خاصی در اینجا دخالت ندارد.
می گویند ماده هم همین طور است. محال است كه ماده بتواند لحظه ای بدون صورت
باقی بماند. ماده احتیاج به صورت دارد ولی كدام صورت؟ «صورةٌ مّا» .
مرحوم آخوند می گوید شما كه قائل به كون و فساد هستید صورتها را مثل
عمودهای خیمه متبادل می دانید و می گویید یك صورت زایل می شود و صورتی
دیگر جای آن را می گیرد، ولی ما كه قائل به حركت در جوهر هستیم قائل نیستیم كه
صور جدای از یكدیگرند، بلكه می گوییم این صور یك واحد متصل هستند كه تعدد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 423
آنها بالاعتبار است، چون به سبب حركت پدید می آیند. پس تشخص ماده به
«صورةٌ مّا» یی كه در ضمن یك صورت واحد متصل و به تعبیر دیگر در ضمن صور
متعددی كه تعدد آنها بالقوه است وجود دارد اسهل و اقرب به قبول عقل است از
آنچه شما قائل هستید، زیرا شما می گویید ماده در ضمن صورةٌ مّایی موجود است كه
این صورةٌ مّا عبارت است از صورتی از میان صورتهایی كه یكی باید برود و دیگری
جایش را بگیرد. شما در آنجا می گویید كه «العقل غیرمنقبضٍ» از اینكه وحدت
هیولی و تشخص آن به صورةٌ مّای متبادل محفوظ باشد؛ پس به طریق اولی عقل
منقبض نمی شود از اینكه وحدت و تشخص هیولی به تبع صورةٌ مّایی باشد كه در
ضمن صور منفصل از یكدیگر نیست؛ این صورةٌ مّا در ذیل صور متعددی است كه
تعدد آنها بالقوه است نه بالفعل. پس مورد اخیر به طریق اولی باید برای شما قابل
قبول باشد
[1].
پس مرحوم آخوند در اینجا این مطلب را قبول كرد كه ما در باب حركت
جوهری هم نیازمند به موضوع هستیم ولی موضوع در اینجا ماده با صورةٌ مّا است.
صورةٌ مّا همان طبیعت كلی صورت است. این صور اتصال دارد و وقتی افراد كلی
طبیعی، یك متصل واحد را تشكیل بدهد به بقای افراد باقی است.
[1] . اشكال: ممكن است كسی بگوید ماده خودش در اینجا حركت جوهری دارد و بنابراین ثباتی ندارد
تا بتواند موضوع باشد.
استاد: قبلاً این را عرض كردیم و باز هم این مطلب را مطرح می كنیم.