ذاتی بودن حركت به چه معناست؟ در گذشته گفتیم كه گاهی «حركت در جوهر» در
مقابل «حركت در عرض» به كار می رود و گاهی «حركت ذاتی» در مقابل «حركت
عارضی» . مقصود از حركت عارضی حركتی است كه از حاقّ ذات متحرك انتزاع
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 279
نمی شود بلكه مانند یك امر خارج از ذاتِ متحرك باید به متحرك ملحق شود. مثلاً
جسم در حركت عرضیِ خود مثل حركت در أین، از یك نقطه به نقطه ی دیگری
می رود. در اینجا حركت برای متحرك، «عارضی» است یعنی متحرك در مرتبه ی قبل
از حركت، هویت و تحققی دارد و در مرتبه ی بعد از تحقق، حركت به آن ملحق
می شود. این حركت را «حركت عارضی» می نامیم و می توانیم از آن به «حركت زائد
بر ذات» تعبیر كنیم؛ حركتی كه زائد بر ذات متحرك است. این حركت است كه هم
علت می خواهد و هم علت آن باید متغیر باشد.
در «حركت ذاتی» چنین نیست كه ذات متحرك، قطع نظر از این حركت، تحققی
داشته باشد و در مرحله ی بعد از تحقق، حركت به آن ملحق شود، بلكه حركت از حاقّ
ذات متحرك انتزاع می شود. البته مراد از حاقّ ذات، حاقّ ماهیت نیست، بلكه حاقّ
وجود است. نحوه ی وجود شی ء به گونه ای است كه از آن، حركت و سیلان انتزاع
می شود و در واقع، وجود چنین متحركی عین حركت است. به عبارت دیگر نحوه ی
وجود، نحوه ی سیلانی است نه اینكه وجود متحرك غیر از حركت باشد و حركت
بخواهد در مرتبه ی زائد بر تحقق شی ء به آن ملحق شود. اینجا از این جهت كه مفهوم
حركت یك مفهوم انتزاعی از حاقّ ذات است مثل زوجیت و اربعه است و البته در
خارج، وجود حركت با وجود متحرك یكی است. این است معنای «صفت ذاتی»
بودن حركت برای متحرك
[1].
پس مرحوم آخوند می گوید كه به یك تعبیر آن حركتی به علت نیازمند است و.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 280
به تعبیر دوم آن متغیری نیازمند به علت متغیر است كه حركت، عارضی متحرك
باشد؛ خارج از ذات متحرك و ملحق به ذات متحرك باشد مثل حركات أینی،
وضعی، كمّی و كیفی. اما آنجا كه حركت صفت ذاتی متحرك است، عین وجود
متحرك است و در این حالت، متحرك و حركت یكی است و همان علت متحرك،
علت حركت هم هست.
بنابراین رابطه ی حركت ذاتی و متحرك مثل رابطه ی بیاض و جسم نیست كه به نحو
لحوق خارجی است بلكه این لحوق، لحوق تحلیلی است كه در خارج لاحق و
ملحوقی نیست و این ذهن است كه لاحق و ملحوق را اعتبار می كند. نسبت حركت
كه از حاقّ وجود متحرك انتزاع می شود به متحرك، مثل نسبت وحدت است به
وجود شی ء. وقتی می گویید «این شی ء واحد است» وحدت مفهوماً غیر از مفهوم
این شی ء است و حتی غیر از مفهوم وجود این شی ء است. «این شی ء موجود است»
با «این شی ء واحد است» مفهوماً یكی نیست، ولی آیا این شی ء، اول در خارج
موجود می شود و بعد وحدت مانند یك امر خارجی ملحق به وجود شی ء می شود
همان طور كه بیاض به جسم ملحق می شود، یا وحدت از حاقّ وجود شی ء انتزاع
می شود؟ دومی درست است. در اینجا هم سخن این است كه حركت از حاقّ ذات
متحرك انتزاع می شود و یك امر الحاقی در خارج نیست، امری كه وجودش غیر از
وجود متحرك باشد تا احتیاج به علت داشته باشد
[2].
[1] . این را با آنچه در اصطلاحات امروزی می گویند نباید اشتباه كرد. در اصطلاحات امروز هم گاهی از
حركت ذاتی دم می زنند ولی آنها در واقع آنچه را كه ما حركت «عارضی» می نامیم «ذاتی» می نامند.
مثلاً حركت در أین را لازمه ی ذات جسم می دانند. می گویند چنین حركتی در عین اینكه عارض بر ذات
جسم است لازمه ی ذات آن است و به عبارت دیگر لازمه ای است كه به جسم ملحق شده است.
همچنان كه قبلاً گفتیم این حرف معنا ندارد. اگر چیزی به جسم ملحق شده است دیگر ذاتی نیست. ملحق شدن
به جسم به این معناست كه جسم آن را قبول می كند و نیازمند به فاعلی است كه آن را به جسم بدهد؛
پس نمی تواند ذاتی جسم باشد. همین قدر كه حركتی با خود جسم مغایر شد، یعنی جسم خودش
چیزی بود و حركت چیزی، ناچار جسم حركت را پذیرفته است. پس نسبت به آن بالقوه بوده و به
یك علت خارجی نیازمند است كه حركت را به آن ملحق كند. پس حركت أینی محال است كه ذاتی جسم
باشد. اینكه گاهی در بحثهای امروز می گویند حركت، ذاتی طبیعت است، مرادشان همین حركت
مكانی است در حالی كه نظریه ی حركت جوهری می گوید كه چنین نیست كه حركت، چیزی است و
جوهر چیزی است و حركت به ذات جوهر ملحق می شود بلكه حركت عین ذات جوهر است.
[2] . سؤال: وقتی یك امر، انتزاعی است آیا در خارج تحقق دارد یا ندارد؟ .
استاد: تحققش عین تحقق منشأ انتزاع است. معنای امر انتزاعی این است كه تحقق آن با تحقق منشأ
انتزاع دوتا نیست، نه اینكه امر انتزاعی یك تحقق دارد و منشأ انتزاع تحقق دیگری. در آنِ واحد
منشأ انتزاع، هم مصداق این است و هم مصداق آن، و این تحلیلها كار عقل است كه مفاهیم متعددی را
از واحد بماهو واحد انتزاع می كند.
سؤال: اگر حركت مفهومی است كه انتزاع می شود، پس حركت می شود از سنخ ماهیت نه وجود.
استاد: مفهوم غیر از ماهیت است. هر مفهومی را ماهیت نمی گویند.