اگر حصولات آنیه را اموری واقعی و بالفعل بدانیم معنایش این است كه در هر آنی
واقعاً در خارج، حصولی در یك حد واقع می شود. اگر این را بخواهیم بگوییم باطل
است، برای اینكه به تعبیری كه خود مرحوم آخوند در همین جا در ضمن ایراد خود
آورده است «تشافع آنات» لازم می آید، یعنی لازم می آید كه آنات در كنار یكدیگر
و در جنب یكدیگر قرار گرفته باشند.
در یكی از درسهای گذشته گفتیم كه این نوعی «جزء لایتجزی» در حركت و نیز
در زمان می شود، یعنی نظیر قولی می شود كه می گوید جسم در خارج، مركب از
ذرات كوچكی است كه غیر متجزی هستند، به این معنا كه طول و عرض و عمق
ندارند و بلكه ذهناً هم اجزاء ندارند نه اینكه دارای ابعاد سه گانه هستند ولی عملاً
قابل تجزی نیستند. این جسمی كه الآن در خارج داریم مجموعی است از ذرات و
جوهرهایی كه «وضعی» یعنی قابل اشاره ی حسی هستند و می توانیم بگوییم اینجا
وجود دارند ولی در عین حال این ذرات، لاجسم هستند، یعنی طول و عرض و عمق
ندارند، چون مصححِ جسمیت، طول و عرض و عمق داشتن است. از مجموع
لاجسمها چیزی به وجود آمده كه هم طول دارد، هم عرض و هم عمق. این نظریه ی
جزء لایتجزی است.
در مورد حركت و زمان قبلاً هم عرض كردیم كه بعضی حركت را مجموع اكوانی
دانسته اند كه هر كونی غیر از كون دیگر است. لازمه ی سخن فخر رازی كه قبلاً مطرح
كردیم همین می شود و معنایش این است كه یك شی ء كه از نقطه ای به سوی نقطه ی
دیگر حركت می كند، این حركت عبارت است از مجموعی از سكونها. جسم در یك
آنْ در اینجاست و در آنِ دیگر در جای دیگر. این اكوان و وجودات از یكدیگر جدا
هستند، اما نه به این معنا كه بینشان فاصله است بلكه به این معنا كه كونِ در این حد،
یك وجود است و كونِ در حد دیگر یك وجود دیگر. این همان نظریه ای است كه
هیچ فیلسوفی نمی تواند آن را قبول كند و قبول هم ندارند. نه حركتْ مجموع
حصولات متتالی متشافع است كه پهلوی یكدیگر قرار گرفته اند و نه زمانْ مجموع
آنات متتالی متشافع است.
پس اینكه می گوییم حركت توسطیه كلی است و جزئیاتی دارد، اگر مقصود ما از
این جزئیات، حصولات آنیه باشد و برای هر حصولی یك وجود بالفعل غیر از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 91
وجود بالفعل برای حصولی دیگر قائل باشیم این مطلب از اصل غلط است.
بنابراین حركت توسطی به این معنا نداریم.