مطلب دوم مرحوم آخوند این است كه شاید آنچه كه سبب شده كه شیخ حركت به
معنی قطع را نفی كند این است كه فكر كرده است كه حركت، صفت جسم است، و
جسم است كه منعوت به حركت است و از طرفی صفت از موصوف انفكاك پذیر
نیست و بنابراین نحوه ی وجود حركت باید مشابه نحوه ی وجود جسم باشد.
برای توضیح این مطلب اول باید ببینیم نحوه ی وجود جسم در خارج چه نحو
وجودی است. آیا نحوه ی وجود جسم در خارج یعنی در ظرف زمان، شبیه به نحو قطع
است یا شبیه به نحو توسط؟ به بیان دیگر آیا جسم كه در خارج وجود دارد
وجودش به نحو یك امر دفعیّ الحدوث و مستمرّ البقاء است یا به صورت یك امر
تدریجیّ الحدوث است؟ شك ندارد كه اجسام به صورت امور دفعیّ الحدوث و
مستمرّ البقاء در زمان وجود دارند به این معنا كه وقتی جسم حادث می شود همین
كه حادث شد همان وجود حادث مدتی استمرار دارد و باقی است. مثلاً وقتی از
تركیب چند عنصر جسمی به نام آب در خارج تشكیل می شود، همین قدر كه آب به
وجود آمد وجودش استمرار دارد، البته تا زمانی كه تبدیل به شی ء دیگری مثل بخار
نشده است. آب یك امر تدریجیّ الحدوث و تدریجیّ البقاء نیست كه تدریجاً حادث
شود و تدریجاً هم باقی بماند؛ یعنی حدوث و فنایش توأم با یكدیگر باشد، از یك
طرف حادث شود و از طرف دیگر فانی.
دیدیم نحوه ی وجود حركت قطعی این طور است كه حدوث تدریجی و بقای
تدریجی و فنای تدریجی دارد ولی حركت توسطی امری دفعیّ الحدوث و مستمرّ
البقاء است. بنابراین وقتی نحوه ی وجود خودِ جسم كه منعوت و معروض حركت است
این طور است كه دفعیّ الحدوث و مستمرّ البقاء است و حركت هم عارض بر جسم و
صفت جسم است قهراً باید نحوه ی وجود حركت هم مشابه نحوه ی وجود جسم باشد،
یعنی آنیّ الحدوث و مستمرّ البقاء باشد. پس شاید به این دلیل بوده كه شیخ قائل
شده است كه آن كه در خارج وجود دارد حركت توسطی است.
این توجیهی است كه مرحوم آخوند برای حرف شیخ می كند كه چنانكه عرض
كردیم از جنبه ی اِحكام مطلب است، یعنی از این راه می خواهد وجهی ذكر كند و وجه
ذكر كردن اعم از این است كه آن وجه، نزد خود مرحوم آخوند وجیه باشد یا نباشد.
بعد خود مرحوم آخوند به این توجیه جواب می دهد. می گوید جسم مركب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 76
است
از ماده ای و صورتی. صورت جسم، همین صورت جسمیه است كه می بینیم. فرض
این است كه برهان اثبات كرده است كه ماده ای در جسم وجود دارد كه این صورت،
عارض بر آن است. ما باید ببینیم كه آیا حركت كه عارض جسم می شود عارض
صورت جسم می شود یا عارض ماده ی جسم؟ .
اگر از جنبه ی صورت در نظر بگیریم مطلب همان است كه [گفتیم ] : صورت، امری
آنیّ الحدوث و مستمرّ البقاء است. اما اگر از نظر ماده در نظر بگیریم بعدها خواهیم
گفت كه ماده آناً فآناً حركت را می پذیرد، همان طور كه فاعل حركت آناً فآناً متجدد
می شود. پس فاعل حركت و قابل حركت آناً فآناً متغیر و متجدد می شوند. بنابراین
مانعی ندارد كه وجود خودِ حركت هم وجود تجددی و وجود تدریجی باشد. اگر
صورت جسم، معروض واقعی می بود حرف شما درست بود، ولی ما به صورت
جسم كاری نداریم، ما با ماده ی جسم كار داریم؛ و این بعدها در محل خودش در
همین باب قوه و فعل به طور مفصل بحث خواهد شد كه قابل حركت، یعنی آنچه كه
حركت را قبول می كند و در واقع حركت صفت آن است ماده است كه آناً فآناً متجدد
و متغیر می شود.
پس در «الثانی» مرحوم آخوند، هم توجیهی برای نظر شیخ ذكر كرد و هم به این
توجیه جواب داد؛ یعنی این وجه را در عین اینكه ذكر كرد وجه وجیهی نشمرد.
ولی ما بعدها خواهیم گفت كه براساس نظر خود مرحوم آخوند در باب حركت و
غیر باب حركت، آن مقداری هم كه ایشان در اینجا قبول كرده كه صورت جسمیه
دفعی الحدوث و مستمر البقاء است قابل قبول نیست و لابد باید گفت كه مرحوم
آخوند در اینجا بر مبنای دیگران مشی كرده است و الاّ خود ایشان كه قائل به حركت
جوهریه است برای صورت جسمیه هم استمرار در بقا قائل نیست. حتی ایشان در
جاهای دیگر بحثی دارد كه حقش این بود كه در باب حركت آن را بیان می كرد كه
ان شاء اللّه در باب ادله ی حركت جوهریه آن را بیان خواهیم كرد. مرحوم آخوند در
اواخر جلد سوم
اسفار این بحث را مطرح می كند كه محال است كه یك شی ء، زمانی
باشد و زمان بر آن بگذرد و متجددالذات نباشد. معنا ندارد كه یك شی ء هم زمانی
باشد و هم استمرار بقا در زمان داشته باشد، یعنی در زمان به یك حال باقی بماند.
پس چنانكه گفتیم ناچار باید بگوییم كه مرحوم آخوند در مطلب دوم بر مبنای نظر
دیگران سخن گفته است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 77