بحث غیرمتناهی از آن بحثهایی است كه احیاناً و بلكه خیلی مورد اشتباه واقع
می شود. آیا از نظر فلسفه وجود امور غیرمتناهی محال است؟ همیشه موجود باید
متناهی باشد؟ نه، صرف وجود امور غیرمتناهی، برهانی بر امتناعش نیست بلكه
برهان بر اثباتش است.
غیرمتناهی دو حالت دارد: یك وقت هیچ نحو ترتبی میان امور غیرمتناهی نیست
مثل همان مطلبی كه بعضی از حكما گفته اند كه نفوس غیرمتناهی است. اگر ما.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 172
نفوس غیرمتناهی داشته باشیم میان آنها تقدم و تأخری و نظامی وجود ندارد و
برهانی هم بر امتناعش نداریم. ولی یك وقت هست كه میان امور غیرمتناهی، ترتب
هم هست، حال یا ترتب حسی مثل دانه های زنجیر كه یكی قبل از دیگری است و یا
ترتب عقلی مثل علت و معلول ها كه یكی بر دیگری به نحوی تقدم دارد. آیا از
«امور غیرمتناهی مترتب» محال لازم می آید؟ باز می گویند صرف اینكه یك سلسله
امور غیرمتناهی مترتبی داشته باشیم دلیلی بر محال بودنش نداریم.
امور غیرمتناهی مترتب خود بر دو قسم است: یك وقت اجتماع در وجود دارند و
یك وقت اجتماع در وجود ندارند. «اجتماع در وجود دارند» یعنی همزمان وجود
دارند و «اجتماع در وجود ندارند» یعنی ناهمزمان هستند. این مرغی كه امروز
وجود دارد، از یك تخم مرغ به وجود آمده، و آن تخم مرغ از مرغی و باز آن مرغ از
تخم مرغی و همین طور. آیا اگر هرچه پیش برویم به جایی منتهی نشود و همیشه
مرغی از تخم مرغی و تخم مرغی از مرغی به وجود آمده باشد محال لازم می آید؟
می گویند ما برهانی بر محال بودن این هم نداریم چون آنها اجتماع در زمان (اجتماع
در وجود) ندارند. آنچه از نظر فلاسفه محال است «اجتماع امور غیر متناهیه ی مترتبه»
است، یعنی وجود امور غیرمتناهیه ی مترتبه ی همزمان است كه محال است.
اینجا شرط علیت و معلولیت هم نكردیم. همین قدر گفتیم وجود امور غیرمتناهیه ی
مترتبه ی همزمان. لهذا این فلاسفه ابعاد عالم را متناهی می دانند چون می گویند لازمه ی
عدم تناهی ابعاد عالم، وجود امور مترتبه ی غیر متناهیه ی مجتمعه ی در زمان واحد
است
[1].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 173
- به هرحال این فلاسفه معتقدند كه وجود امور غیرمتناهیه ی مترتبه ی مجتمعه ی در زمان
واحد محال است، اعم از آنكه ترتب میان آنها ترتب علّی و معلولی باشد یا ترتب
غیر علّی و معلولی. آنوقت یكی از مواردی كه امور غیرمتناهی محال است آنجاست
كه علل و معلولات غیرمتناهیه ی مجتمعه ی در زمان واحد داشته باشیم. (دیگر كلمه ی
«ترتب» را در اینجا نمی آوریم چون لازمه ی علت و معلول ترتب هم هست) .
[1] . این بحثی است كه از قدیم مطرح بوده و هنوز هم برای علم و فلسفه یك امر مجهولی است كه آیا
ابعاد عالم متناهی است یا غیرمتناهی؟ یعنی آیا امتدادهای عالم از هر طرف كه برویم غیرمتناهی
است یا از بعضی از اطراف غیرمتناهی است و یا از همه ی اطراف متناهی است؟ یك نظریه این است كه هرچه
پیش برویم باز ابعادی و باز هم ابعادی است و در نهایت امر به جایی نمی رسد كه دیگر بُعدی و
جسمی نباشد و عالم طبیعت و عالم اجسام محدود نیست. نظریه ی دیگر این است كه ابعاد عالم متناهی
است. اما اینكه چقدر است مطلب دیگری است. این نظریه می گوید هرچه می خواهد بزرگ باشد ولی
غیرمتناهی نیست. فاصله ی خورشید ما تا زمین در فاصله ی متوسطش حدود صد و پنجاه میلیون كیلومتر
است كه می گویند اگر یك قطار معمولی بخواهد این مسیر را طی كند حدود دوازده هزار سال طول
می كشد. نور این فاصله را در حدود هشت دقیقه طی می كند. بعضی مسافتها آنقدر زیاد است و بعضی
ستارگان از زمین ما آنقدر دور هستند كه همین نور كه مسافتِ از خورشید تا زمین را در ظرف هشت
دقیقه طی می كند اگر بخواهد از آن ستارگان حركت كند و به زمین ما برسد میلیونها سال طول می كشد.
حتی گاهی آن ستاره میلیونها سال پیش از بین رفته ولی نورش تازه دارد به ما می رسد. این نظریه
می گوید این مسافات هرچه زیاد هم باشد ولی عالم متناهی است. اكثر فلاسفه ی قدیم مثل ارسطو،
بوعلی سینا و ملاصدرا قائل به تناهی ابعاد عالم هستند و در میان فیلسوفانِ خیلی قدیم كسانی بوده اند
كه ابعاد عالم را غیرمتناهی می دانستند. شاید از نظرات ذیمقراطیس بتوان چنین استنباط كرد. چنانكه
گفتیم وحدت نظری از نظر علم امروز و فلسفه ی امروز درباره ی ابعاد عالم وجود ندارد. اینشتین دانشمند
معروف زمان ما كه چند سال پیش از دنیا رفت طرفدار تناهی ابعاد عالم است.