می گوید در هر جسمی سه چیز تشخیص داده می شود (البته فخر رازی به این تعبیر
نگفته است ولی من به این تعبیر می گویم) : یكی آن چیزی كه آن را «ماده ی جسم» .
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 138
می نامند و دوم آن چیزی كه آن را «صورت جسم» می گویند و سوم «خاصیت
جسم» . از سومی یعنی خاصیت جسم شروع می كنیم.
خاصیت جسم قبول ابعاد ثلاثه است؛ اینكه جسم سه بعد طول و عرض و عمق را
می پذیرد. البته این معنایش این نیست كه هر جسم باید سه بُعد مشخص داشته باشد
بلكه معنای اینكه جسم دارای ابعاد ثلاثه است این است كه جسم به حیثی است كه
می توان در آن سه خط عمود بر یكدیگر فرض كرد. در تعریف جسم گفته اند: «جوهر
یمكن ان یفرض فیه خطوط ثلاثة متقاطعة علی زوایا قوائم» . پس لزومی ندارد كه جسم
خطوط یا ابعاد سه گانه ی مجزا از یكدیگر داشته باشد
[1]. فخر رازی می گوید شك
ندارد كه در این صفت و در این لازم همه ی اجسام با یكدیگر اشتراك دارند.
حال می رویم سراغ صورت جسم و به عبارت دیگر «صورت جسمیه» كه همان
است كه در آن، فرض امكان خطوط ثلاثه ی متقاطع می شود. فخر رازی می گوید دلیلی
نداریم كه صورت جسمیه در همه ی اجسام یكی باشد. آنچه ما می دانیم كه همه ی اجسام
در آن صد درصد مشترك هستند همان خاصیت قابلیت ابعاد سه گانه است كه آن هم
از عوارض و اوصاف است، اما اینكه صورت جسمیه ی همه ی اجسام یك چیز باشد
دلیل نداریم.
بعد فخر رازی اشكالی را مطرح كرده و جواب داده است. اشكال این است كه
صورت جسمیه نمی تواند در اجسام، مختلف باشد زیرا از اینكه خاصیت صورت
جسمیه در همه ی اجسام یكی است معلوم می شود كه صورت جسمیه هم یكی است.
فخر رازی پاسخ می دهد كه مانعی ندارد كه امور متخالف، لازم واحد داشته باشند.
دلیلی نداریم بر اینكه امور متخالف و متباین نمی توانند لازم واحد داشته باشند.
شاید صورتهای جسمیه در اجسام مختلف باشد و در عین حال همه ی اجسام در این.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 139
لازم واحد، با یكدیگر شریك باشند.
اما ماده. فخر رازی در اینجا هم می گوید كه ما دلیلی نداریم كه ماده ی همه ی اجسام
یكی باشد. ما به چه دلیل حكم می كنیم كه ماده ی آب، ماده ی هوا، ماده ی خاك، ماده ی
مركبات، ماده ی فلك و ماده ی غیرفلك یك چیز است؟ شاید هر جسمی ماده ی خاص به
خود داشته باشد. پس، از سه چیزی كه گفتیم یعنی خاصیت، صورت و ماده، تنها
چیزی كه می توانیم قبول كنیم كه در همه ی اجسام مشترك است خاصیت جسم است
كه به منزله ی یك نسبت و یك اضافه است [و بنابراین نمی تواند منشأ حركات یكسان
در همه ی اشیاء باشد. ] اما دلیلی نداریم كه آن دو چیزی كه ركن مقوم جسم هستند
(یعنی ماده و صورت) در همه ی اجسام، واحد باشد و همه ی اجسام از نظر ماده و
صورت با یكدیگر اشتراك داشته باشند. پس دلیل حكما بی اساس است چون
حرف آنها این بود كه اگر جسم متحرك لذاته باشد، باید همه ی اجسام در حركت مانند
یكدیگر باشند چون همه در جسمیت شریكند. فخر رازی می گوید اگر مراد شما از
اشتراك در جسمیت اشتراك در لازم جسمیت است ما این را قبول داریم ولی این
مدعای شما را اثبات نمی كند. اما اگر مراد شما از اشتراك در جسمیت، اشتراك در
صورت جسمیه است دلیلی نداریم كه صورت جسمیه در همه ی اجسام یكی باشد، و
اگر مراد شما اشتراك در ماده ی جسمیت است باز هم دلیلی نداریم كه ماده در همه ی
اجسام یكی باشد. پس برهان شما حكما به كلی مخدوش است.
[1] . از جمله سؤالاتی كه ابوریحان از بوعلی كرده است و در واقع ایرادهایی كه ابوریحان بر نظریات
حكما گرفته یكی همین است كه شما می گویید لازمه ی جسم این است كه خطوط سه گانه ای داشته
باشد. بعد مثال آورده كه در مكعب بیش از سه خط وجود دارد و در كره هیچ خطی وجود ندارد. در
مورد كره، بوعلی گفته است كه مقصود حكما این نیست كه هر جسمی الزاماً باید سه خط متقاطع
داشته باشد، بلكه مقصودشان این است كه جسم به حیثی است كه قابلیت این را كه سه خط در آن
فرض بشود دارد.