در
کتابخانه
بازدید : 743941تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse <span class="HFormat">مرحله ی هفتم</span>مرحله ی هفتم
Expand <span class="HFormat">فصل 10: </span>حركت و سكون فصل 10: حركت و سكون
Expand <span class="HFormat">فصل 11: </span>تحقیق درباره ی چگونگی وجود حركت فصل 11: تحقیق درباره ی چگونگی وجود حركت
Expand <span class="HFormat">فصل 12: </span>اثبات محرك اول فصل 12: اثبات محرك اول
Collapse <span class="HFormat">فصل 13: </span>پاسخ اشكالات مربوط به اصل نیازمندی متحرك به محرك فصل 13: پاسخ اشكالات مربوط به اصل نیازمندی متحرك به محرك
Expand <span class="HFormat">فصل 14: </span>تقسیمات قوه ی محركه و اثبات محرك عقلی فصل 14: تقسیمات قوه ی محركه و اثبات محرك عقلی
Expand <span class="HFormat">فصل 15</span>امر مفارق، فاعل مستقیم حركات در طبیعت نیست فصل 15امر مفارق، فاعل مستقیم حركات در طبیعت نیست
Expand <span class="HFormat">فصل 16: </span>هر حادثی مسبوق به قوه و ماده است فصل 16: هر حادثی مسبوق به قوه و ماده است
Expand <span class="HFormat">فصل 17: </span>تقدم فعل بر قوه فصل 17: تقدم فعل بر قوه
Expand <span class="HFormat">فصل 18: </span>آیا موضوع حركت جسم است؟ فصل 18: آیا موضوع حركت جسم است؟
Expand <span class="HFormat">فصل 19: </span>حكمت مشرقی فصل 19: حكمت مشرقی
Expand <span class="HFormat">فصل: 20</span>اثبات طبیعت برای متحرك و اینكه طبیعت مبدأ قریب همه حركات است فصل: 20اثبات طبیعت برای متحرك و اینكه طبیعت مبدأ قریب همه حركات است
Expand <span class="HFormat">فصل 21: </span>كیفیت ربط متغیر به ثابت فصل 21: كیفیت ربط متغیر به ثابت
Expand <span class="HFormat">فصل 22: </span>نسبت حركت با مقولات فصل 22: نسبت حركت با مقولات
Expand <span class="HFormat">فصل 23: </span>حركت در چه مقولاتی واقع می شود و در چه مقولاتی واقع نمی شود؟ فصل 23: حركت در چه مقولاتی واقع می شود و در چه مقولاتی واقع نمی شود؟
Expand <span class="HFormat">فصل 24</span>تحقیق در وقوع حركت در مقولات پنجگانه فصل 24تحقیق در وقوع حركت در مقولات پنجگانه
Expand <span class="HFormat">فصل 25: </span>تحقیق در حركت كمّی فصل 25: تحقیق در حركت كمّی
Expand <span class="HFormat">فصل 26: </span>براهین دیگر بر حركت جوهری فصل 26: براهین دیگر بر حركت جوهری
Expand <span class="HFormat">فصل 27: </span>رد استدلال شیخ و دیگران بر اینكه حدوث صور جوهری به سبب حركت نیست فصل 27: رد استدلال شیخ و دیگران بر اینكه حدوث صور جوهری به سبب حركت نیست
Expand <span class="HFormat">فصل 28: </span>تأكید بر حركت در جواهر طبیعی فصل 28: تأكید بر حركت در جواهر طبیعی
Expand <span class="HFormat">فصل 29: </span>ویژگیهای حركت وضعی مستدیرفصل 29: ویژگیهای حركت وضعی مستدیر
Expand متن اسفار (همراه توضیحات استاد هنگام تدریس) متن اسفار (همراه توضیحات استاد هنگام تدریس)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
گفتیم كه این فصل علی رغم اینكه عنوان آن «فی دفع شكوكٍ. . . » است اول ایراد حجج است و بعد دفع شكوك. ایشان می فرمایند شش برهان از حكما در اثبات این مدعا رسیده است. اولین برهان این است كه «لو كان الشی ء متحركاً لذاته امتنع سكونه» یعنی اگر شی ء، لذاته متحرك باشد یعنی خود، محرك خود باشد سكون برای آن ممتنع است. بحث در این نیست كه متحرك محرك دارد یا ندارد، بحث در این است كه خودْ محرك خود هست یا نیست. می گویند اگر خود ذات متحرك، موجد حركت خود باشد، قهراً سكون برای جسم ممتنع است. این برای این است كه اگر مبدأ حركت، «ذات متحرك بما هو هو» باشد، مادامی كه این ذات هست باید حركت وجود داشته باشد؛ پس باید سكون برای این جسم محال باشد. هر جسمی كه حركت می كند فرض این است كه ذات جسم، علت تامه ی حركت است و مادامی كه علت تامه هست معلول هم باید باشد. پس محال است كه جسم ساكن باشد.

بنابراین ما نباید جسم ساكن در عالم داشته باشیم و حال آنكه ما می دانیم كه اجسام گاهی متحرك هستند و گاهی ساكن، یعنی هم حركت برای آنها ممكن است و هم سكون. پس این نشان می دهد كه حركت علتی دارد ماوراء ذات جسم. این یك برهان [1].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 126
برهان دوم این است كه اگر ذات جسم علت حركت باشد، اجتماع اجزاء حركت لازم می آید؛ یعنی لازم می آید كه اجزاء حركت نسبت به یكدیگر تقدم و تأخر نداشته باشند و حركت مجتمعة الاجزاء باشد و اول و وسط و آخرش همزمان باشند كه لازمه اش این است كه حركت، حركت نباشد. چرا؟ برای اینكه ذات جسم، ثابت است و این در محل خودش ثابت شده است كه «علة الثابت ثابت و علة المتغیر متغیر» .

اگر معلول متغیر باشد علت باید متغیر باشد و اگر معلول ثابت باشد علت هم باید ثابت باشد. محال است كه معلول متغیر باشد و علت ثابت و یا برعكس. ما بعد در بحث در مورد ادله ای كه مرحوم آخوند بر حركت جوهری اقامه می كنند به تفصیل درباره ی این اصل بحث خواهیم كرد. فعلاً به اجمال براهین موروث از حكما را نقل می كنیم.

این برهان از اصل دیگری سرچشمه می گیرد كه آن هم در آینده بررسی خواهد شد و در واقع درباره ی همه ی این براهین در آینده بحث خواهیم كرد. در یكی از جلسات گذشته عرض كردیم كه حركت كمیت است ولی یك كمیت جهت دار است، یعنی به سوی جهتی است. «به سوی جهت است» به معنی این است كه هر حركتی غایتی دارد، كه این از بحثهای مهم باب حركت است. در تعریف حركت گفتیم «الحركة كمال اول لما بالقوة من حیث إنه بالقوة» . ماهیت حركت این است كه وقتی شی ء می خواهد یك كمال ثانوی پیدا كند حركت، كمال اول آن كمال ثانوی است، یعنی حركت طلب و تلاش به سوی یك مطلوب است كه آن مطلوب در واقع یك امر ملایم ذات شی ء است كه لازمه اش این است كه با وصول به آن مطلوب، حركت منقضی می شود. آیا حركت كه ماهیتش طلب است می تواند بدون مطلوب باشد؟ حكمای ما معتقدند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 127
چنین چیزی محال است. هر حركتی، اعم از كمی، كیفی، أینی، وضعی، جوهری و هر حركتی كه شما فرض كنید خودش كمال اول است و یك كمال ثانی كه منتظَر اوست در كار است. هر حركتی طلب است و یك مطلوب در كار است كه شی ء با حركت خودش آن مطلوب را جستجو می كند و با رسیدن به آن مطلوب قهراً حركت تمام و شی ء متوقف می شود [2].

در این استدلال سوم حكما این طور می گویند كه هر حركتی نیازمند به یك حالت ملایم دارد. حالت ملایم همان است كه در یك تعبیر به آن «مطلوب» می گوییم و در تعبیر دیگر آن را «كمال ثانی» و در تعبیر سوم آن را «غایت» می نامیم. لازمه ی داشتن كمال ثانی، غایت و یا مطلوب، این است كه با رسیدن به آن، حركت تمام شود و دیگر حركتی در كار نباشد. ضمناً به این جهت هم اشاره می كنند كه اگر كمال ثانی در كار نباشد پس حركت به سوی چیست؟ حركت به این سو پیش برود یا به سوی دیگر، هر دو علی السویّه خواهد بود، یعنی ترجیح بلامرجح است، و مرجح حركت به سوی امر معین همان كمال ثانی حركت است كه در جای خودش بحث خواهد شد. بنابراین نمی شود گفت حركت كمال ثانی ندارد.

حال می گوییم اگر حركت، ذاتی جسم باشد معنایش این است كه از ذات منفك نمی شود و حال آنكه لازمه ی غایت داشتن این است كه وقتی كه حركت به غایت خود رسید دیگر حركتی نباشد. پس ذاتی بودن حركت برای متحرك با آن اصل كه حركت كمال ثانی می خواهد، یك حالت ملایم، غایت و یا مطلوب می خواهد- كه.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 128
همه تعبیر از یك چیز است- منافی است [3].

این سه برهان از شش برهانی است كه در اینجا ذكر شده است. بعد خواهیم گفت كه فخر رازی بر هر سه برهان ایراد وارد كرده است و بعد از وارد كردن آن ایرادها سراغ برهان چهارم رفته است. مرحوم آخوند گرچه ایرادات فخر رازی بر هر شش برهان را نقل می كند ولی وقتی كه در مقام جواب فخر رازی برمی آید متعرض ایرادهایی كه او به سه برهان اول وارد كرده نمی شود و فقط متعرض ایرادهای او بر براهین چهارم و پنجم و ششم می شود كه دلیل آن را بعد ذكر می كنیم [4].

صرف نظر از ایرادهای فخر رازی، بر این سه برهان می شود ایرادهایی وارد كرد، ایرادهایی بر مبنای علم جدید، ایرادهایی بر مبنای همان علم و فلسفه ی قدیم، [و ایرادهایی بر مبنای حركت جوهری. ] .

برهان اول این بود كه اگر شی ء «متحرك لذاته» باشد، سكون بر جسم ممتنع است.

این برهان بر اساس مقدماتی است كه از طبیعیات قدیم استفاده شده است. در طبیعیات قدیم چنین فرض می شد كه هر جسم كه ما آن را به صورت متصل واحد می بینیم در واقع هم متصل واحد است؛ یعنی واحد جسم همینهاست كه ما می بینیم:

این آبی كه می بینیم واحد جسم است، این درخت كه در اینجا وجود دارد واحد جسم است. بر مبنای طبیعیات قدیم جای این حرف هست كه اجسام گاهی متحرك هستند گاهی ساكن؛ این سنگ گاهی حركت می كند گاهی هم در یك جا قرار گرفته است. ولی امروز كه نظریه ی ذرات ثابت شده، معلوم شده است كه این مجموعه هایی كه ما جسم می نامیم واحد جسم نیستند، بلكه هركدام مجموعه ای از اجسام هستند.

واحد جسم آن ذرات است كه درون این مجموعه ها قرار دارد. مجموع كه وجود اعتباری دارد، پس بحث را باید روی واحدهای واقعی ببریم كه ذرات باشند. حال كه واحد جسم اینها هستند كسی ممكن است بگوید كه این ذرات «متحرك لذاته» و.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 129
«ممتنع السكون» هستند چون ذرات اتمی هیچ گونه آرام و قراری ندارند. آنها كه آرام و قرار دارند آن مجموعه ها هستند. ما این كتاب را جسم می نامیم و می بینیم روی زمین قرار گرفته و ساكن است، ولی این كتاب كه واحد جسم نیست، این در حس ما واحد جسم است. در واقع میلیاردها واحد جسم در اینجا متراكم است كه اگر این كتاب را با چشم مسلح ببینیم خلأها و ملأهای بسیاری می بینیم. خلأهایش كه خلأ است و ملأهایش هم یك سلسله ذراتی هستند كه هرگز آرام ندارند؛ از اولی كه وجود پیدا كردند تا وقتی كه معدوم بشوند هیچ وقت قرار نداشته و نخواهند داشت. استدلال شما این بود كه «لو كان الشی ء متحركاً لذاته امتنع سكونه» یعنی یك قیاس استثنایی تشكیل دادید و بعد تالی را رفع كردید و گفتید «لكن التالی باطل» ، در حالی كه تالی صحیح است. پس قیاس شما درست نیست.

اما برهان دوم این بود كه «لو كان الشی ء متحركاً لذاته لوجب اجتماع اجزاء الحركة» اگر شی ء ذاتاً متحرك باشد لازم می آید كه اجزاء حركت مجتمع باشند به حكم اینكه ذات جسم ثابت است و «علة الثابت ثابت و علة المتغیر متغیر» . لااقل با مرحوم آخوند این بحث را می شود كرد كه آیا این برهان را فقط درباره ی حركات عرَضیه اقامه می كنید یا این برهان درباره ی حركت جوهری هم كه آن را به یك اعتبار حركت ذاتی می نامیم صادق است [5]؟ اگر بگویید این برهان درباره ی حركت جوهری هم هست، یك بحث با شما داریم و اگر بگویید فقط درباره ی حركت عرضی است بحث دیگری داریم. مرحوم آخوند می گوید این برهان موروث از حكماست و [می دانیم كه ] حكمای قبل فقط قائل به حركت عرضی بودند. به هرحال اگر مراد از «حركت» حركت عرضی باشد جوابش همان است كه خود مرحوم آخوند [در جای دیگری ] گفته است كه حركات عرضیه معلول جوهر هستند كه خود جوهر هم متغیر است.

پس اینكه گفته اند «لو كان الشی ء متحركاً لذاته لزم اجتماع اجزاء الحركة لان العلة ثابت فالمعلول ثابت» جوابش این است كه این بنا بر نفی حركت جوهریه است در حالی كه بنا بر قول به حركت جوهریه علت ما متغیر است. پس اینجا جای «علة المتغیر متغیر» است نه جای «علة الثابت ثابت» .

مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 130
- اگر بگویید كه نه، ما بنا بر مبنای مرحوم آخوند بحث می كنیم [و این برهان را در مورد حركت جوهری هم اقامه می كنیم ] می گوییم نقل كلام می كنیم در خود حركت جوهریه: آیا حركت جوهریه بی نیاز از محرك است یا نه؟ اگر كسی بگوید كه [متحرك به حركت جوهری ] بی نیاز از محرك نیست به دلیل اینكه علة المتغیر باید متغیر باشد، جواب این را هم خود مرحوم آخوند داده و در بحث پیش هم عرض كردیم كه جعل در اینجا به نحو جعل بسیط است نه جعل تألیفی و در جعل بسیط این ایراد [كه علت متغیر باید متغیر باشد] وارد نیست. این بحث باشد برای آینده. به هرحال لااقل به آن شكلی كه این برهان موروث از حكماست ایراد وارد است.

اما برهان سوم شما كه گفتید حركت كمال اول است و نیازمند به كمال ثانی است كه آن كمال ثانی را حالت ملایم، غایت و یا مطلوب می نامیم، جواب این است كه خود شما در تعریفی كه از بوعلی سینا آوردید گفتید كه مانعی ندارد كه مرتبه ای از حركت مطلوب باشد برای مرتبه ی دیگری از حركت. طبق تعریفی كه شیخ كرد حركت نیاز دارد به غایتی كه به سوی آن متوجه باشد، حال آن غایت، بالقوه باشد یا بالفعل.

خود این آقایان در مورد حركت فلك می گویند كه یك حركت دائمی است ولی در عین حال این دوام حركت مستلزم این نیست كه حركت فلك غایت نداشته باشد برای اینكه هر وضع بعدی غایت وضع قبلی است.

شاید به همین جهت [كه همه ی این شش برهان مورد قبول مرحوم آخوند نبوده است ] ایشان مطلب را به صورت «حجج موروث از حكما» ذكر كرده و اگرچه ایرادهای فخر رازی را- كه آن ایرادها غیر از ایرادهایی است كه ما ذكر كردیم- ذكر كرده، ولی در مقام پاسخ به ایرادهای مربوط به سه برهان اول و دوم و سوم برنیامده است [6]. ولی حق این بود كه در اینجا مرحوم آخوند یا لااقل محشین ایرادهایی كه به برهان دوم و سوم وارد است ذكر می كردند. ایراد به برهان اول چون بر مبنای علم جدید است حساب دیگری دارد ولی حق این بود كه ایرادهایی كه بر مبنای خود فلسفه ی ماست ذكر می شد. از این هم بگذریم و برویم سراغ برهان چهارمی كه برای.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 131
اثبات این قاعده آورده اند.

اجسام عالم در جسمیت با یكدیگر شریك هستند اما در نوعیت با یكدیگر اختلاف دارند. همه ی اجسام اعم از انواع جمادات، انواع نباتات و انواع حیوانات در این جهت شریك هستند كه جسم هستند ولی اختلافشان در صور نوعیه است كه مبدأ فصول است. مثلاً این جسم، نامی است و آن جسم غیر نامی است، این جسم نامی حساس است آن جسم نامی غیر حساس است، كه درباره ی صور منوِّعه بعد به تفصیل بحث خواهیم كرد.

برهان چهارم می گوید اگر جسم، لذاته متحرك باشد یعنی خود به وجود آورنده ی حركت خود باشد و همان جسمیت مشتركه كه حركت را قبول می كند موجد حركت جسم باشد لازم می آید همه ی اجسام عالم در همه ی حركات با یكدیگر شریك باشند، چون علت واحد، معلول واحد را اقتضا می كند. (البته بعد خواهیم گفت كه بر مبنای سخن حكما صور نوعیه موجد حركت است) . چرا این سنگ كه حركت می كند به طرف پایین می آید؟ آیا این فقط به واسطه ی این است كه جسم است یعنی دارای ابعاد سه گانه است؟ خوب هوا یا آتش هم دارای ابعاد سه گانه است. آیا آن جسمی كه نمو پیدا می كند از آن جهت نمو پیدا می كند كه دارای ابعاد سه گانه است؟ در این صورت همه ی اجسام باید آن نمو و حركت را داشته باشند و حال آنكه می بینیم همه ی اجسام در همه ی انواع حركات با یكدیگر شركت ندارند، بلكه ما به عدد انواع اجسام، انواع حركات داریم و بلكه به عدد افرادِ اجسام افراد حركات داریم. پس معلوم می شود آن جسمیت مشتركه مبدأ این حركات نیست. این هم برهان چهارم.

برهان پنجمی اقامه شده است كه این برهان همان است كه مرحوم آخوند در فصل پیش ذكر كرد و ایشان این برهان را به بیانی كه در فصل پیش آمد عطف می كند.

خود مرحوم آخوند بیش از همه روی این برهان تكیه دارد و آن اختلاف جهت قوه و فعل است. در فصل پیش خواندیم كه شی ء از آن جهت كه متحرك است امری بالقوه است، یعنی حركت در عین اینكه كمال اول است و در عین اینكه فعلیت اولی است،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 132
ولی همیشه یك فعلیت ثانی مترقب برایش هست. در عین اینكه حركت برای شی ء نوعی فعلیت است مادامی كه در حال حركت است باز بالقوه چیز دیگر است؛ همینكه این امر بالقوه از بین رفت حركت هم از بین می رود. این مطلب را «اتحاد قوه و فعل در حركت» می گویند، یعنی حركت همیشه فعلیتش ملازم با قوه است و قوه اش ملازم با فعلیت. پس شی ء از آن جهت كه متحرك است امر بالقوه است و از آن جهت كه محرك و موجد حركت است باید بالفعل باشد یعنی باید آن كمالی را كه اعطا می كند بالفعل واجد باشد. به عبارت دیگر شی ء از آن جهت كه پذیرنده است فقط باید قوه ی پذیرفتن را داشته باشد و بالفعل آن كمال را فاقد باشد و از آن جهت كه دهنده است باید بالفعل آن كمال را واجد باشد. اگر یك شی ء، خود به وجود آورنده ی حركتِ خود باشد لازم می آید یك شی ء نسبت به یك كمال هم فاقد باشد و هم واجد. پس اثبات می شود كه همیشه محرك غیر از متحرك است. این است كه هر جا كه حیثیت قوه غیر از حیثیت فعلیت شد ما نیاز به دو منشأ داریم، چون منشأ قوه باید غیر از منشأ فعلیت باشد و لهذا مرحوم آخوند گفت كه به همین دلیل ثابت می شود كه جسم مركب از ماده و صورت است.

برهان ششم نزدیك به برهان پنجم است. در برهان پنجم گفتیم كه شی ء از آن جهت كه حركت و به طور كلی هر اثری را قبول می كند بالقوه است یعنی فاقد فعلیت آن اثر است و از آن جهت كه موجد یك اثر مثل حركت است بالفعل است، یعنی كمال آن اثر را باید بالفعل واجد باشد و آن اثر را نمی تواند نداشته باشد. پس اگر شی ء، به وجود آورنده ی حركت خود باشد لازم می آید در آنِ واحد هم واجد یك شی ء باشد هم فاقد آن شی ء.

در برهان ششم همین مطلب به نحو دیگری بیان می شود. می گویند شی ء از آن جهت كه چیزی را قبول می كند «ممكن» است، یعنی نسبتش با آن شی ء نسبت امكان است؛ ممكن است كه آن شی ء را داشته باشد و ممكن است آن را نداشته باشد. اما شی ء از آن جهت كه علت فاعلی است همیشه جنبه ی ایجابی دارد. «الشی ء ما لم یجب لم یوجِد» و قهراً به طریق اولی «لم یوجَد» . حكما می گویند «الشی امكن فاوُجب فوجب فاوُجد فوُجد» . بنابراین شی ء تا به مرحله ی ایجاب نرسد اثر از آن صادر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 133
نمی شود. به عبارت دیگر، نسبت هر اثر به مؤثر خود نسبت ایجابی است یعنی نسبت شی ء است به شیئی كه نسبت به آن ضرورت دارد و نسبت اثر به قابل، نسبت امكانی است یعنی نسبت شی ء است به شیئی كه ممكن است آن را داشته باشد یا نداشته باشد. اگر بنا بشود دهنده عین پذیرنده باشد لازم می آید نسبت اثر به یك شی ء، هم نسبت ایجابی باشد و هم نسبت امكانی و این محال است.

این شش برهانی است كه موروث از حكماست در اثبات اینكه هر متحركی نیازمند به محركی غیر از خودش است؛ نه تنها نیازمند به محرك است بلكه نیازمند به محركی غیر از خود شی ء است.

فخر رازی بر همه ی این ادله ی ششگانه ی حكما ایراد وارد آورده است. ابتدا بر سه برهان اول ایراد وارد كرده است، همان سه برهانی كه ما هم جدا ذكر كردیم. یكی این بود «لو كان الشی ء متحركاً لذاته امتنع سكونه» ، دیگر این بود كه «لو كان الشی ء متحركاً لذاته لزم اجتماع اجزاء الحركة» و برهان سوم این بود كه اگر شی ء ذاتاً متحرك باشد یا برای آن حالت ملایم هست و یا نیست الی آخر.


[1] . سؤال: اگر بگوییم حركت، ذاتی شی ء است اشكالی كه فرمودید پیش می آید كه سكون برای شی ء محال می شود. اما اگر بگوییم محرك شی ء، خودش است ولی حركت «ذاتی شی ء» نیست این اشكال پیش نمی آید.

استاد: وقتی می گویید «محرك شی ء، ذات خودش است» معنایش این است كه حركت «ذاتی شی ء» است.

سؤال: اگر جزء ماهیت باشد این اشكال پیش می آید و الاّ نه.

استاد: این ذاتی ای است كه از لوازم ذاتش است. ما ذاتی باب ایساغوجی لازم نداریم، ذاتی باب برهان هم كافی است یعنی از لوازم لاینفك ذات است. وقتی كه معلولِ ذات شد و ذات علت تامه ی آن شد، این می شود معلول برای آن ذات. بنابراین سكون ممتنع می شود.
[2] . البته امروز نظریه هایی هست كه می گویند حركت فقط طلب است و هیچ مطلوبی نمی خواهد؛ می گویند ما تكامل داریم ولی كمال نداریم. این «تكامل داریم ولی كمال نداریم» معنایش این است كه تلاش به سوی كمال داریم كه خودش كمال است (قهراً اگر كمال نباشد تكامل هم معنا ندارد، یعنی كمال اول است) ولی كمالی كه مطلوب باشد نداریم و به اصطلاح امروز تكامل یك مفهوم «دینامیك» است، یعنی یك مفهوم متحرك است، یك مفهوم پویاست ولی كمال یك مفهوم «استاتیك» و جامد است و اینها هر مفهوم استاتیكی را نفی می كنند. آنچه در اصطلاح، علمای ما «كمال» می نامند اینها «كمال ثانی» می نامند، و آنچه آنها «تكامل» می نامند علمای ما «كمال اول» می نامند. اگر بخواهیم به زبان علمای ما سخن بگوییم این طور باید تعبیر كنیم كه آنها می گویند كمال اول داریم ولی كمال ثانی نداریم. فلاسفه ی ما به شدت این مطلب را نفی می كنند: محال است كمال اول باشد و كمال ثانی نباشد؛ یعنی محال است كه حركت غایت نداشته باشد. حركت به عقیده ی حكما به شش چیز نیاز دارد از جمله «ما الیه الحركة» كه اینها را در جای خودش خواهیم گفت.
[3] . سؤال: اگر حركت دوم غایت حركت اول باشد چطور؟ .

استاد: این حرف خوبی است كه بعد [در دو صفحه بعد] عرض می كنیم.
[4] . [این دلیل در چند صفحه بعد ذكر شده است. ]
[5] . [مراد این نیست كه آیا این برهان بنا بر حركت جوهریه اقامه شده است یا نه، بلكه سخن در این است كه آیا برهان در مورد حركات عرضی است یا شامل حركات جوهری هم می شود. به عبارت دیگر، در هر دو فرض حركت جوهری مفروض گرفته شده است. ]
[6] . [سه برهان اول و دوم و سوم گرچه ظاهراً مورد قبول خود ملاصدرا نبوده ولی مراد استاد این نیست كه لزوماً ایرادهای فخر رازی دلیل این عدم قبول بوده است. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است