اما اینكه حركت قطعیه در خارج وجود ندارد به این دلیل است كه وقتی شی ء مثلاً به
حركت مكانی حركت می كند و مكانی را ترك می كند، مادامی كه شی ء در حركت
است و اشتغال به حركت دارد، هنوز حركت تماماً وجود پیدا نكرده است، چون
هنوز قسمتی از آن باقی مانده است و وقتی آن آخرین جزء حركت، وجود پیدا
می كند در آن وقت هیچ چیزی وجود ندارد. پس حركت نمی تواند به صورت یك
امر متصل و ممتد در خارج وجود داشته باشد. شی ء وقتی كه مشغول حركت است
قسمتی از حركت را انجام داده و قسمتی را هنوز انجام نداده است. آن قسمتی را كه
انجام داده الآن معدوم است و قسمتی را هم كه انجام نداده معدوم است. پس این امر
متصل ممتد كجاست؟ پس نمی توانیم بگوییم حركت به این معنا در خارج وجود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 64
دارد.
شیخ می گوید اگر حركت امری بود كه تدریجاً حادث می شد و بعد باقی می ماند
می توانستیم آن را امر متصلی در خارج بدانیم. اگر ما با مداد یك خط به وجود
بیاوریم این خط تدریجاً حادث می شود و هرچه حادث می شود باقی می ماند. وقتی
كه این مداد به آخر صفحه می رسد یك امر متصلی در خارج وجود دارد. اما اگر
فرض كنیم كه مداد به گونه ای باشد كه از یك طرف كه خط ایجاد می كند از طرف
دیگر این خط پاك شود، وقتی كه مداد به آخر صفحه می رسد چه چیزی وجود
دارد؟ آیا امر متصلی وجود دارد؟ امر متصلی وجود ندارد. پس به این دلیل حركت
قطعی در خارج وجود ندارد. (البته این سخن محل بحث است كه بعد عرض می كنم. ) .
اما در مورد اینكه چرا آن امر متصل در ذهن وجود دارد شیخ همان حرفی را
می زند كه امروزی ها درباره ی چشم مطرح می كنند و قبلاً به آن اشاره كردیم. البته شیخ
معتقد است كه این عمل در خیال صورت می گیرد ولی آنها می گویند كه این در خود
چشم صورت می گیرد. شیخ می گوید شی ء وقتی حركت می كند و در مقابل دوربین
ذهن قرار می گیرد، در ذهن هم مطابق همان حركتی كه در خارج انجام می گیرد
امری شكل می گیرد، چون ذهن آینه ای است در مقابل خارج. همان طور كه حركت
در خارج تدریجاً حادث می شود در ذهن هم تدریجاً حادث می شود ولی در خارج
هر قسمتی كه موجود می شود معدوم می شود ولی در خیال، دیگر معدوم نمی شود و
هر قسمتی كه موجود می شود در خیال باقی می ماند. نتیجه این است كه حالت ذهنی
حركت، نظیر حالت خارجی آن خطی است كه روی صفحه می كشیم كه تدریجاً
حادث می شود ولی آنچه حادث می شود باقی می ماند. این است كه حركت در ذهن
و در عقل به صورت یك امر متصل است.
البته شیخ در اینجا كلمه ی «معقول» را به كار می برد ولی مقصودش عقل نیست چون
در عقل، اتصال و امتداد معنا ندارد، بلكه مقصود او در اینجا «ذهن» است كه گاهی
تعبیر به خیال می كند. پس حركت در ذهن امری است متصل و ممتد، ولی در خارج
چنین چیزی وجود ندارد. پس یك معنای حركت این است: «الامر المتصل الممتد الذی
هو معقول فی الذهن و لیس بموجود فی الخارج» كه آن را در اصطلاح «الحركة بمعنی
القطع» می نامند و گاهی به «الحركة القطعیة» تعبیر می كنند كه تعبیر دقیقی نیست،
چون «الحركة القطعیه» و «الحركة التوسطیه» بوی تقسیم حركت به دو قسم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 65
را
می دهد و حال آنكه گفتیم حركت به دو قسم تقسیم نمی شود، بلكه دو معنای
جداگانه دارد. پس بهتر این است كه بگوییم «الحركة بمعنی القطع» و «الحركة بمعنی
التوسط» .
وجه تسمیه ی حركت به معنای قطع چیست؟ ظاهراً یكی از معانی قطع، مرور و عبور
تدریجی است. «قطَع النهر» یعنی از نهر تدریجاً عبور كرد. شاید در اصل، بریدن های
تدریجی را «قطع» می گفته اند ولی حالا معمول شده باشد كه بریدن آنی و بریدن
تدریجی هر دو را قطع گویند. به هر حال اگر حركت را به این معنا تصور كنیم به
حركت ماهیت خطی داده ایم؛ یعنی نحوه ی وجودش نحوه ی وجود خط است كه امری
است متصل و ممتد.