از جمله استدلالهایی كه همان شیوخ فلسفه ی عامیه (به قول ملاصدرا) در مورد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 522
امتناع اعاده ی معدوم كرده اند این است كه: «علی تقدیر جواز اعادة المعدوم بعینه، العود
عاد عین الابتداء» یعنی بر فرض جواز اعاده ی معدوم لازم می آید عود عین ابتدا باشد.
می گوید لازمه ی اعاده ی معدوم این است كه اعاده ی معدوم نشده باشد؛ یعنی چه؟ این را
به سه بیان ذكر می كنند، چون دو سه جور می شود فرض كرد:
1. یكی اینكه بر فرض اعاده ی معدوم لازم می آید كه انقلاب شده باشد، یعنی عود
ابتدا شده باشد.
2. دیگر اینكه بر فرض اعاده ی معدوم لازم می آید كه عود نباشد، همان ابتدا باشد
و اصلا عودی نشده باشد.
3. دیگر اینكه بر فرض اعاده ی معدوم لازم می آید یك شی ء در آن واحد هم عود
باشد هم ابتدا.
اما اینكه اعاده منقلب بشود به ابتدا، یعنی اعاده بشود بعد دیگر اعاده نباشد، ابتدا
باشد، كه هر اعاده ای اعاده نباشد بلكه مبدل بشود به ابتدا، معلوم است كه قائل به
اعاده ی معدوم نمی خواهد چنین حرفی بزند. او نمی خواهد بگوید كه با اعاده ی معدوم،
اعاده منقلب می شود به ابتدا. می خواهد بگوید ابتدا حسابش جداست و اعاده
حسابش جدا، ولی این معاد ما عین مبتدأ است.
و اینكه اعاده نباشد بلكه از اول ابتدا باشد؛ ابتدا كه هست، همه چیز اولش ابتداء
است، پس دیگر اعاده ی معدوم نیست، پس این خلف است.
و اینكه در آن واحد هم ابتدا باشد هم اعاده، یعنی این شی ء كه یك بار وجود
پیدا كرده است این بار دوم كه ما می گوییم موجود شده است در آن واحد هم ابتداء
است هم اعاده. این هم كه كوسه و ریش پهن است و اجتماع متقابلین است.
تعبیر اینكه «عود عین ابتدا باشد» یك تعبیر مبهمی است كه همان طور كه خود
حاجی در شرح می گوید این هر سه شق را شامل می شود؛ یعنی یا به این شكل عود
عین ابتدا باشد كه انقلاب و تبدل شده باشد، یا به این شكل عود عین ابتدا باشد كه
خلف باشد، اصلا عود نباشد و ابتدا باشد، و یا به این شكل عود عین ابتدا باشد كه
در عین اینكه عود است ابتدا باشد. این سه بیان را حاجی در همین یك جمله بیان
كرده است.
حال چرا لازم می آید عود عین ابتدا باشد؟ می گوید: برای اینكه حرف شما این
است كه می گویید طبیعت معاد عین مبتدأ است. شما نمی خواهید بگویید اعاده عین
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 523
ابتداء است، بلكه می خواهید بگویید معاد عین مبتدأ است. ولی لازمه ی اینكه معاد
عین مبتدأ باشد این است كه عود هم عین ابتداء باشد. ایندو از یكدیگر تفكیك پذیر
نیست (كه این نظیر همان بیانی است كه ما در باب وجود و ایجاد ذكر كردیم) . اگر
شما بخواهید بگویید «ایجاد همان وجود» یعنی بگویید وجود یكی است و ایجاد دو
تا، این غیر ممكن است. لازمه ی اینكه وجود یكی باشد این است كه ایجاد هم یكی
باشد. این كه شما می گویید اعاده غیر از ابتداء است ولی معاد عین مبتدأ است نه مثل
مبتدأ، محال و غیر ممكن است. اگر معاد صد در صد عین مبتدأ باشد یعنی اصلا همان
مبتدأ باشد و هیچ اثنینیّتی در كار نباشد لازمه اش این است كه اعاده عین ابتداء باشد
چون ایندو از یكدیگر جدایی ندارد (كه بیان بهترش همان مسأله ی ایجاد و وجود بود
كه عرض كردیم) .
بیان دیگر در این مورد این است كه زمان از مشخصات است
[1]. شما خیال
كرده اید كه شی ء در زمان كه قرار می گیرد رابطه ی زمان شی ء با شی ء رابطه ی یك امر
بیگانه با شی ء است و می شود شی ء را از زمانش جدا كرد، كه این شی ء در آن زمان
بوده است حالا باز همان شی ء است، خودش خودش است ولی زمانش دوتاست؟
نه، اگر زمان دو تا شد خودش هم دو تا شده است، و اگر زمان یكی باشد پس دیگر
اعاده نشده است، همان زمان اول ابتدا بود، الآن هم كه زمان اول است پس ابتداء
است
[2].
[1] مسأله ی اینكه زمان از مشخصات است به دو نحو قابل فرض است: یكی در آن فرض تصور بهمنیاری كه با دید
اصالت ماهیتی می خواهد بگوید زمان از مشخصات است، كه آن را قبول ندارند، و یكی هم در فرض اصالت
وجودی كه در آن شكی نیست و قابل قبول است.
[2] یعنی می فرمایید زمان را یك امر مستقل از وجود اشیاء نمی شود تصور كرد مثل یك رودخانه ای كه مثلا یك
سنگی را از بالای رود برداریم و پایین رود بیندازیم كه سنگ همان سنگ است؟
استاد: بله، سنگ همان سنگ است یا رودخانه همان رودخانه است ولی آب غیر آن آب
است. رابطه شی ء و زمان مثل رابطه رودخانه و آب نیست كه رودخانه یك امر بیگانه
است از آب، یعنی وجود این غیر از وجود اوست. زمان اینچنین نیست.