قهرا قضیه ی تألیفی یا تركیبی آن قضیه ای است كه محمول جزء ذات موضوع
نیست، جزء تعریف موضوع نیست. مثالهای خیلی روشن و واضحش امور تجربی
در عالم خارج است مثل اینكه می گوییم: «این جسم گرم است» ، «این جسم سرد
است» ، «این جسم سفید است» ، «این جسم سیاه است» . هیچیك از این محمولها
داخل در تعریف موضوع نیست؛ پس قضیه، قضیه ای است تألیفی.
اكنون ما می توانیم بگوییم- گر چه این حرف را نگفته اند- كه قضیه ی تألیفی را
می توان به دو گونه تعبیر كرد:
1. یك وقت می گوییم قضیه تألیفی قضیه ای است كه محمول جزء تعریف
موضوع نباشد؛ یعنی برای تألیفی بودن قضیه همین را كافی بدانیم. اگر این جور باشد
قهرا قضایا منقسم می شود به تحلیلی و تألیفی و شق دیگری وجود ندارد.
2. و یك وقت می گوییم قضیه ی تألیفی قضیه ای است كه محمول عینیتی و تحققی
غیر از تحقق موضوع داشته باشد؛ یعنی موضوع برای خود واقعیتی داشته باشد و
محمول هم واقعیت دیگر داشته باشد و این دو واقعیت با یكدیگر نوعی اتحاد پیدا
كرده باشند. مثل اینكه می گوییم «این جسم سفید است» كه جسمیت واقعیتی است
و سفیدی واقعیت دیگر است، ولی چون سفیدی حلول در جسم دارد و یك نوع
پیوستگی میان این دو واقعیت و این دو وجود برقرار است از قبیل پیوستگی عرض
با موضوع خودش، لذا می گوییم: «این جسم سفید است» .
ما اگر تعریف دوم را برای قضیه ی تألیفی برگزینیم و لازمه ی تألیفی و تركیبی بودن را
این بدانیم كه موضوع و محمول دو واقعیت اند كه با هم اتصال و اتحاد پیدا كرده اند
باید بگوییم: نه، قضایا منحصر در قضایای تحلیلی و تركیبی نیست، بلكه شق
دیگری از قضایا نیز داریم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 143