قبلاً دیدیم که یک نوع ضرورت دیگری هم قابل تصور است که از سنخ
ضرورت منطقی است- برخلاف «ضرورت بالغیر» که از سنخ ضرورت فلسفی
است- و آن ضرورت بشرط محمول است؛ یعنی هر ممکن الوجودی همان طور که از
ناحیه ی علتش ضرورت پیدا می کند (به آن نوع ضرورتی که هم اکنون ذکر کردیم) یک
ضرورت دیگر هم از ناحیه ی محمول خودش، یعنی از ناحیه ی اعتبار محمول خودش
پیدا می کند؛ چطور؟ .
گفتیم که هر موضوع و محمولی را که درنظر بگیریم و بگوییم: «الف ب است» و
یا مثلاً «زید ایستاده است» و بپرسیم اینکه زید ایستاده است بالامکان است یا
بالوجوب؟ پاسخ این است که این فی حد ذاته بالامکان است. ولی اگر بگوییم: «زیدِ
ایستاده ایستاده است» یعنی محمول را اول جزء موضوع قرار بدهیم و دوباره
خودش را بر خودش حمل کنیم، واضح است که قضیه ضروری می شود.
مثلاً اگر کسی بگوید «آنچه در جوی می رود آب است» این را ما یک امر بدیهی
تلقی می کنیم از باب اینکه یک امر محسوس است؛ همه می بینند که آنچه در جوی
می رود آب است؛ یعنی این قضیه یک امری را که محسوس است دارد بیان می کند
ولذا از این جهت بی ارزش است. اما اگر کسی گفت: «آنچه در جوی می رود در
جوی می رود» این ضرورت بشرط محمول است. معلوم است که آنچه در جوی
می رود در جوی می رود. اول فرض کرده ای که یک شی ء در جوی می رود. بعد
می گویی آنچه که در جوی می رود در جوی می رود. معلوم است که در جوی
می رود. اگر ما محمول را جزء موضوع قرار دهیم و بعد دومرتبه بخواهیم خود
محمول را بر همین موضوعی که این محمول جزء آن موضوع قرار گرفته است حمل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 210
کنیم این یک امر ضروری می شود.
اگر از ما بپرسند که زید ایستاده است یا نه، چه می گوییم؟ می گوییم: ممکن است
ایستاده باشد ممکن است ایستاده نباشد. اما اگر بپرسند آیا زیدِ ایستاده ایستاده
است، چه می گوییم؟ آیا باز می گوییم ممکن است ایستاده باشد و ممکن است
ایستاده نباشد؟ نه، می گوییم: زیدِ ایستاده دیگر ایستاده است. «زید ایستاده است»
یک امر ممکن است، اما «زیدِ ایستاده ایستاده است» یک امر واضح و بدیهی است،
یعنی زید با فرض اینکه ایستاده باشد واضح است که حتماً ایستاده است
[1].
[1] . - مادیون درباره ی وجود، «ماده» را همین جور درنظر می گیرند.
استاد: آن را عرض کرده ایم. بله، همین طور است.