این بحث، بحث تكثر وجود است كه نقطه ی مقابل بحث وحدت وجود است. ما در
باب حقیقت وجود- همان حقیقت مطلق لا بشرط- كه وارد شدیم و بحث كردیم
گفتیم كه وجود یك حقیقت واحد است، كه این در مقابل قول به تباین وجودات
است كه هر وجودی با وجود دیگر متغایر و متباین بالذات است و هیچ جهت
وحدت و سنخیت میان آنها نیست.
آنچه كه در آنجا گفتیم در واقع نوعی وحدت سنخی بود؛ یعنی اینطور نیست كه
آن حقیقتی كه مثلا در این شی ء هست- كه عین متن واقعیت اوست- با واقعیت هر
چیز دیگر در ذات متغایر و متباین باشد. واقعیت در همه چیز یك سنخ و یك
حقیقت است و در عین اینكه در همه یك سنخ و یك حقیقت است معذلك تعلقی به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 437
یك شی ء دارد كه ما از آن تعبیر به [یك ] ماهیت می كنیم و تعلقی به شی ء دیگر دارد
كه ما از آن تعبیر به ماهیت دیگر می كنیم. غرض این جهت است كه وحدتی كه در
آنجا- یعنی در باب وحدت وجود- می گفتیم وحدت سنخی بود. البته این وحدت
سنخی با نوعی وحدت شخصی هم منافات نداشت؛ یعنی ما تمام مراتب وجود را از
یك نظر می توانیم با حفظ مراتب به منزله ی شخص واحد بدانیم؛ یعنی تمام هستی را
من اوّله الی آخره به منزله ی یك اندام واحد و یك شخص واحد بدانیم ولی با حفظ
مراتب و با اختلاف مراتب.