یك «وصف شی ء به حال متعلق» ی هست كه عرف هم آن را می فهمد. مثلاً
فرض كنید كه یك راننده ای كه دارد با اتومبیلش حركت می كند دفعتاً می ایستد، بعد
كه از او می پرسید چرا ایستادی؟ می گوید پنچر شدم. در اینجا كسی ایراد نمی گیرد؛
می گویند پنچر شد دیگر. ولی وقتی كه بخواهید آن را بشكافید می پرسید مگر یك
عضو شما لاستیك است كه پنچر شدید؟ می گوید واضح است كه اتومبیلم پنچر شد
نه خودم. ازآنجا كه این راننده ارتباط و اضافه ای با اتومبیل پیدا كرده است، لذا آن
چیزی را كه اوّلاً و بالذات مال متعلقش است به خودش نسبت می دهد، می گوید من
پنچر شدم. این یك نوع مجاز است ولی مجازی است كه عرف هم وقتی آن را
استعمال می كند به مجاز بودن آن توجه دارد، یعنی خودش هم می فهمد كه مجاز
است.