تا این مقدار را فلاسفه یا بالصراحه گفته اند و یا از ضمن کلماتشان استفاده
می شود. آنچه که ما در
اصول فلسفه گفته ایم این است که اصلاً بنا بر اصالت وجود
حتی امکان ماهیت هم- به این معنی که تاکنون گفته می شد- از ماهیت سلب
می شود؛ اصلاً این امکان یعنی امکان به این معنا و به این نحوی که ما تاکنون
می شناسیم برای ماهیت معنی ندارد؛ چرا؟ برای اینکه امکان در هر موردی اگر گفته
شود معنایش این است که یک چیزی چیزی را ندارد ولی می شود آن را دارا بشود.
مثلاً فرض کنید که این کودک امکان اینکه مرد بشود در او هست، امکان این هم که
مرد نشود و مثلاً در همین وسط تلف شود در او هست. این مطلب معنایش خیلی
واضح است؛ یعنی الآن بالفعل این کودک رجولیّت را ندارد ولی ممکن است آن را
دارا بشود. این «دارا شدن» یعنی چه؟ یعنی این چیزی را که ندارد واقعاً بعد آن را
دارا می شود. ولی درباب ماهیت، ما مکرر گفته ایم- و خود آقایان حکما هم
می گویند- که بنا بر اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، ماهیت از حوزه ی فاعلیت و
مفعولیت یعنی علیت و معلولیت و از حوزه ی جاعلیت و مجعولیت بالذات و واقعی
بیرون است؛ یعنی جاعل همیشه وجود است و مجعول هم وجود؛ علتْ وجود است
و معلول هم وجود؛ علیت و معلولیت بالحقیقه به وجود تعلق می گیرد، به ماهیتْ
بالعرض والمجاز تعلق می گیرد؛ یعنی وقتی که وجودی مجعول شد چون ماهیت از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 235
آن انتزاع می شود معلول بالذات وجود است و بالعرض والمجاز این نسبت معلولیت
را به ماهیت هم می دهیم. از قبیل «وصف شی ء به حال متعلَّق» است، منتها «وصف
شی ء به حال متعلق» ی که دقتش را عقلِ بسیار دقیق فلسفی می فهمد.