در
کتابخانه
بازدید : 1436998تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Expand <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
Expand <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Collapse <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Collapse مواد ثلاث و اقسام وجودمواد ثلاث و اقسام وجود
Expand جهات ثلاث و بداهت آنهاجهات ثلاث و بداهت آنها
Expand اعتباری بودن مواد ثلاث اعتباری بودن مواد ثلاث
Expand اقسام هریك از مواد ثلاث (1) اقسام هریك از مواد ثلاث (1)
Expand اقسام هریک از مواد ثلاث (2) اقسام هریک از مواد ثلاث (2)
Expand <span class="HFormat">امكان</span>امكان
Expand شناخت شناخت
Expand فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
فریده چهارم قوه و فعل
Expand فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
گفتیم که وجود یا فی نفسه است یا فی غیره، که این امر برمی گردد به اینکه وجود یا معنی اسمی دارد یا معنی حرفی.

اگر وجود معنی حرفی داشته باشد دیگر تقسیمی نمی پذیرد، یک قسم بیشتر نیست، اما اگر وجود را در معنی اسمی اش درنظر بگیریم در این صورت باز بر دو قسم است: یا لنفسه است یا لغیره.

این لنفسه و لغیره بودن برخلاف آن تقسیم اول که به عالم ذهن مربوط بود به عالم ذهن مربوط نیست. در آن تقسیم اول می گفتیم هر مفهوم در ذهن یا قابل تصور مستقل هست یا قابل تصور مستقل نیست، ولی این تقسیم به عالم ذهن مربوط
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 67
نیست، بلکه بعد از آنکه فرض کرده ایم در ذهن استقلال دارد رفته ایم سراغ عالم عین و خارج و می گوییم در عالم عین یا لنفسه است یا لغیره؛ یعنی این حقیقت در عالم خارج یا قائم به ذات است و حالت شی ء دیگر نیست و یا حالت چیز دیگر است و خودش قائم به ذات نیست و اگر بخواهد وجود داشته باشد باید برای چیزی وجود داشته باشد، یعنی باید به عنوان صفتی برای چیزی وجود داشته باشد. مثلاً بلندی، کوتاهی، گردی، درازی، مکعبی از این قبیل هستند. «بلندی» یک معنایی است که مستقلاً به تصور ما آمده است ولی همین مفهوم که در ذهن استقلال دارد اگر بخواهد در عالم عین وجود داشته باشد که ما بتوانیم بگوییم بلندی وجود دارد، باید چیزی در عالم غیر از بلندی وجود داشته باشد که این «بلندی آن» باشد؛ یعنی وجودش وجود لغیره است، وجودِ برای چیز دیگر است. این را می گویند «وجود فی نفسه لغیره» و «وجود رابطی» . بنابراین اعراض وجود فی نفسه دارند ولی وجود لنفسه ندارند، وجود لغیره دارند و از این جهت به اینها گفته می شود «وجود رابطی» .

در آن تقسیم اول وجود فی غیره را می گفتیم «وجود رابط» ولی در این تقسیم، وجود فی نفسه را اگر لغیره باشد می گوییم «وجود رابطی» .

همین جاست که باید بین دو اصطلاح تفکیک کرد. می گویند که در میان قدما تا قبل از میرداماد و صدرالمتألّهین این خلط و عدم تفکیک وجود داشته است که میان وجود رابط (یعنی همین چیزی که به صورت معنی حرفی است) با وجود رابطی (که خودش معنی اسمی دارد ولی در عالم وجود، وجودش به صورت حالت شی ء دیگر است) تفکیک نمی شده است؛ به هردو می گفته اند «رابطی» . بعد آمده اند اینها را تفکیک کرده اند که نه، عالمِ معنای حرفی عالَمی است که اصلاً وجود فی نفسه ندارد؛ لفظ «رابط» را اختصاص داده اند به اولی و «رابطی» را اختصاص داده اند به دومی، درصورتی که در نزد قدما رابط و رابطی مخلوط می شد و به هر دو می گفتند «رابطی» [1].

پس وجود فی نفسه بر دو قسم است:

1. «لنفسه» مانند جواهر. مثلاً ما هر نوعی از انواع جسم را که بخواهیم تصور.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 68
کنیم می بینیم که این حقیقت حقیقتی نیست که لازم باشد چیز دیگری وجود داشته باشد تا این حقیقت حالت آن باشد. یا در مورد انسان این طور نیست که لازم باشد چیزی غیر از خود انسان باشد که این انسان مال آن باشد آن گونه که در مورد بلندی باید یک ذاتی غیر از بلندی باشد که این بلندی به آن تعلق یافته باشد. انسان، جسم وامثال اینها ذاتهایی نیستند که به غیر خودشان تعلق گرفته باشند.

2. «لغیره» مانند اعراض، که «وجود فی نفسه لغیره» را می گویند «وجود رابطی» ، ولی «وجود فی نفسه لنفسه» دیگر اسم خاصی ندارد، همین قدر به آن می گویند «وجود نفسی» .


[1] . - یعنی وجود لافی نفسه با وجود فی نفسه لغیره خلط می شد.

استاد: بله، خلط می شد؛ یعنی از ابتدا ایندو از یکدیگر تفکیک نشده بود.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است