ضرورت و امکان و امتناع هم چنین چیزی است. این را باید بدانیم که حکم
ضرورت اصلاً حکم وجود است، همه ی ضرورتها از وجود برمی خیزد و ضرورت
مساوی با وجود است
[1]. پس ضرورت هم مثل وجود از مفاهیم عامه می شود، وقتی
که از مفاهیم عامه شد پس بسیط است، وقتی بسیط شد تعریف ندارد.
امکان نیز همین حکم را دارد. اگرچه ما امکان را به ماهیت نسبت می دهیم و
اگرچه ماهیت بدون وجود هم اعتبار می شود ولی ما هیچ گاه ماهیتی که واقعاً عاری
از وجود باشد نداریم. پس امکان هم دائر مدار وجود است. بعلاوه امکان عبارت
است از سلب ضرورت طرف ایجاب و سلب ضرورت طرف سلب؛ یعنی اگر
ضرورت را شناختیم امکان را هم شناخته ایم.
امتناع هم عبارت است از ضرورت عدم. وقتی وجود را شناختیم و عدم را
شناختیم و ضرورت را هم شناختیم ضرورت عدم را نیز که اسمش امتناع است
شناخته ایم. بنابراین همین قدر که ما یکی از اینها را بشناسیم دوتای دیگر را هم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 83
شناخته ایم.
حال بحث در این است که آیا فقط ضرورت بدیهی است و امکان و امتناع را به
تبع ضرورت می شناسیم یا حتی امکان و امتناع هم بدیهی است؟ شیخ و امثال او
می گویند همه ی اینها مفاهیمی بدیهی اند و فقط نیازمند به تذکر و یادآوری هستند و
اگر ما آنها را تعریف می کنیم این تعریف شبیه تعریفی است که لُغوی می کند که فقط
موارد استعمال را بیان می کند نه اینکه بیاید یک تعریف منطقی بکند. از نظر منطقی
اینها نیازمند به تعریف نیستند. این هم معنی شعر دوم حاجی که فرمود:
و هی غنیة عن الحدود
ذات تأسّ فیه بالوجود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 84
[1] . [رجوع شود به
مجموعه آثار 6 ، ص 535، مقدمه ی مقاله ی هشتم، ذیل عنوان «اصالت وجود، و ضرورت و
امکان» . ]