مقدمه ی سوم این است که اگر ما مفهومی داشته باشیم که اعم از آن مفهوم قابل
تصور نیست، این مفهوم نمی تواند مرکب باشد، چون اگر مرکب باشد باید جنسی
داشته باشد که از خودش اعم باشد و فرض این است که اعم از این مفهوم چیزی
فرض نمی شود، مثل مفهوم «شی ء» و مفهوم «وجود» (که مساوی با مفهوم شی ء
است) . چنین مفهومی اگر مرکب باشد باید [یک جزء آن ] اعم از خودش باشد و وقتی
ما برهان داریم که هیچ مفهومی نمی تواند اعم از این مفهوم باشد پس این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 82
مفهوم
نمی تواند مرکب باشد، پس بسیط است، بنابراین نمی تواند تعریف داشته باشد، پس
نیازی به تعریف ندارد؛ چرا؟ چون اصلاً معنی تعریف این است که ما یک امر مرکب
پیچیده را می خواهیم از هم باز کنیم یعنی عناصر بسیطش را به دست بیاوریم، ولی
ما گفتیم که این مفهوم خودش بسیط است.
پس با این برهان ثابت شد که ملاک بی نیازی از تعریف، بساطت است و ملاک
نیازمندی به تعریف ترکیب. همین قدر که ثابت شود مفهومی بسیط است
بی نیازی اش از تعریف ثابت می شود. به چه دلیل ثابت می کنیم بسیط است؟ اگر
ثابت شد اعم از آن قابل فرض نیست پس بسیط است. اگر ثابت شود که مفهومی
به گونه ای است که اعم از آن مفهوم قابل فرض نیست به این دلیل ثابت می شود که
مرکب نیست، وقتی مرکب نبود بسیط است، وقتی بسیط بود نیازی به تعریف ندارد.