بیان بهتر برای برهان دوم که به آن قوام بهتری می بخشد این است: درمیان علت
و معلول ها ما علتها و معلولهایی داریم که علت دارای یک ماهیت است و معلول
دارای ماهیت دیگر؛ مثلاً علت از سنخ جوهر است و ماهیتِ جوهری دارد و معلول
از سنخ عرض است و ماهیت عرضی دارد. از طرف دیگر می دانیم که ماهیات
متباینات بالذات اند ولهذا می گویند بینونت میان ماهیات «بینونت عزْلی» است.
اصلاً لازمه ی ماهیت این است. جز افراد نوع واحد که از نظر ماهیت وحدت دارند و
اختلافشان در جهات شخصی است، هر ماهیتی با ماهیت دیگر اختلاف و تباین
ذاتی دارد. در بعضی موارد حتی وجه مشترک ندارند، مثل جوهر و عرض، و در
بعضی موارد وجه مشترک دارند ولی وجه اختلاف ذاتی هم دارند.
اکنون می گوییم بنا بر اینکه جعل به ماهیت تعلق گیرد اصل سنخیت میان علت و
معلول متزلزل می شود- زیرا ماهیات متباینات بالذات هستند و نمی تواند بین امور
متباین بالذات سنخیت برقرار باشد- و حال آنکه چنین اصلی و چنین سنخیتی باید
باشد. قدر مسلّم این است که این برهان در مواردی که دو ماهیت هیچ وجه مشترکی
با یکدیگر نداشته باشند، مثلاً یکی جوهر باشد و یکی عرض، جاری است. اگر ما
علت و معلول هایی فرض کنیم که علت و معلول هر دو فرد نوع واحد باشند در آنجا
این برهان جاری نیست، ولی ما علت و معلول هایی داریم که فرد نوع واحد نیستند،
این یک نوع است و آن نوع دیگری، این یک ماهیت دارد و آن ماهیت دیگری، در
این موارد این برهان جاری است.
اگر ما مطلب را به این صورت بیان کنیم از بیانی که حاجی کرده است که مورد
برهان را ذات واجب الوجود و صادر اول گرفته است بهتر است و برهان قوام بهتر و
استحکام بیشتری پیدا می کند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 47