یكی اینكه انسان بگوید نفس موجودیت ملاك نیازمندی به علت است. شاید
اغلب افراد بدون اینكه بالصراحه چنین سخنی بگویند همین حرف را می زنند.
می گویند: هرچیزی كه موجود است «چرا» دارد و «چرا» می خواهد. اصلاً موجود
بودن مساوی است با «چرایی» ، «چرایی» به معنی علت داشتن. این قهراً یك سؤالی
است كه در اذهان طرح می شود؛ می گوییم: این شی ء كه موجود است چه چیز آن را
به وجود آورده است؟ فلان شی ء. آن را چه چیز به وجود آورده است؟ فلان شی ء
دیگر. آن را چه چیز به وجود آورده است؟ فلان شی ء دیگر. بالاخره در نهایت امر
شما می گویید: «خدا» . می گوید: خدا را چه چیز به وجود آورده است؟ .
این همان فكری است كه در ذهن هركس می آید كه موجود از آن جهت كه
موجود است نیازمند به علت است. حرف هگل هم راجع به اینكه چرا علت نخستین
علت نخستین شده است در نهایت امر به همین طرز فكر بازمی گردد؛ گرچه حرف او
در واقع سؤال از دلیل است نه سؤال از علت.