ریشه ی تاریخی مسأله ی مشتق را در درس پیش بیان كردیم و گفتیم كه این مسأله از
میرسید شریف شروع شده است و بعد در كلمات دوانی مقداری پرورش داده شده
است و پس از آن در فلسفه زیاد مورد بحث قرار گرفته است و بیشتر از فلسفه در
علم اصول و در بین اصولیّین مورد بحث و بررسی واقع شده است.
حكما و اصولیون آمده اند در فرق میان «مشتق» و «مبدأ اشتقاق» تحقیقی
كرده اند و یك حرفی گفته اند كه در ابتدا خیلی نامأنوس می نماید و با ذهن ابتدائی
قابل پذیرش نیست و آن تحقیق این است كه گفته اند مشتق و مبدأ اشتقاق دو مفهوم
متباین نیستند، بلكه یك مفهومند با دو اعتبار؛ یعنی یك حقیقت است با دو نحوه
لحاظ و دو نحوه اعتبار؛ با یك نحوه اعتبار مبدأ اشتقاق است و با اعتبار دیگر مشتق
است. نه اینكه می خواهند بگویند یك فیلسوف اینطور اعتبار می كند، بلكه
می خواهند بگویند اصلا ذهن بشر اینطور اعتبار می كند. بشر كه مشتق را وضع كرده
است و مبدأ اشتقاق را وضع كرده است اینطور وضع كرده است كه یك شی ء را دو
گونه لحاظ كرده است: با یك لحاظ لفظ مبدأ اشتقاق را- كه مصدر یا اسم مصدر
باشد- از او ساخته است و با لحاظ دیگر و اعتبار دیگر مشتق را از او ساخته است.
این دو نحوه لحاظ و دو نحوه اعتبار را اعتبار بشرط لایی و اعتبار لابشرطی
نامیده اند.
بعد چون در اینجا دو اصطلاح متباین وجود دارد كه نباید با یكدیگر اشتباه بشود
(كه هر دوی اینها در آینده در همین كتاب
[1]گفته خواهد شد) گفته اند این بشرط لایی
و لا بشرطی را با آن بشرط لایی و لا بشرطی كه در باب «اعتبارات ماهیت» گفته
می شود اشتباه نكنید. در اینجا منظور آن نوع بشرط لایی و لا بشرطی است كه در
باب ماده و صورت گفته می شود.
حال می خواهیم اجمالا ببینیم كه مقصود از این نوع لا بشرطی و بشرط لایی كه
در باب مشتق و مبدأ اشتقاق گفته شده است و گفته اند این از همان نوع لا بشرطی و
بشرط لایی است كه در باب ماده و صورت گفته می شود چیست؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 476
[1] . [منظور كتاب شرح منظومه حكیم سبزواری است. ]