اول كاری كه باید كرد این است كه اینها را نقض كنیم- كه حاجی این نقض را
نكرده است- كه شما كه معدومات را تقسیم می كنید به معدومات ممكن و معدومات
ممتنع، خودتان قبول دارید كه معدومات ممتنع منفیّ مطلق اند یعنی حتی ثبوت هم
ندارند و حال آنكه نظیر همین قضایا كه مخبر عنه ما معدومات ممكن است
قضایایی داریم كه مخبر عنه ما معدومات ممتنع است؛ در آنجا شما چه می گویید؟
مثلا ما می گوییم اجتماع نقیضین محال است؛ می خواهیم بگوییم در خارج محال
است یا در ذهن محال است؟ معلوم است كه می خواهیم بگوییم در خارج محال
است، نمی خواهیم بگوییم در ذهن محال است. پس حكم كرده ایم به امتناع اجتماع
نقیضین در ظرف خارج و حال آنكه موضوع این قضیه در خارج وجود ندارد و
نه تنها وجود ندارد بلكه وجودش ممتنع است. پس اگر دلیل شما در باره معدومات
ممكنه درست باشد عین این دلیل درباره ی معدومات ممتنع هم می آید.
بعلاوه ما می توانیم مدعای شما را جواب بدهیم كه مگر خود لا شی ء موضوع
واقع نمی شود؟ حرف شما این است كه [برخی ] معدومات لا شی ء نیستند بلكه
شی ءاند. می خواهید [بعضی ] معدومات را از لا شیئیت خارج كنید و بگویید شیئیت
و ثبوت اعم از وجود است. بعدها گفته خواهد شد مگر ما نمی توانیم قضایایی داشته
باشیم كه موضوع آن قضایا لا ثابت و لا شی ء باشد به همان معنایی كه شما برای ثابت
و برای شی ء در نظر می گیرید؟ پس لا ثابت و لا شی ء هم می شود [ثابت و شی ء] !
پس اگر برهان شما برهان درستی باشد ما باید برای ممتنعات هم شیئیت قائل باشیم
حتی برای خود لا شیئیت. چون مثالهایش در فصول آینده به طور مفصلتر می آید
دیگر بیشتر از این بحث نمی كنیم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 464