امکان ذاتی با وجوب و امتناع غیری جمع می شود.
از مجموع آنچه درگذشته گفتیم معلوم شد که امکان بالذات با وجوب بالذات
ناسازگار است، با امتناع بالذات هم ناسازگار است؛ یعنی یک شی ء یا واجب بالذات
است یا ممکن بالذات و یا ممتنع بالذات، دیگر امکان ندارد هم واجب بالذات باشد
هم ممتنع بالذات، یا هم واجب بالذات باشد هم ممکن بالذات، و یا هم ممتنع بالذات
باشد هم ممکن بالذات. ولی مانعی ندارد که شی ء ممکن بالذات باشد و واجب
بالغیر، یا ممکن بالذات باشد و ممتنع بالغیر، بلکه همیشه چنین است. همیشه ممکن
بالذات یا واجب بالغیر است یا ممتنع بالغیر؛ یعنی ممکن بالذات اگر علت تامه اش
وجود داشته باشد واجب بالغیر است و اگر علت تامه اش وجود نداشته باشد ممتنع
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 127
بالغیر است. پس همیشه ممکنها درمیان واجبها و ممتنعها هستند. هر ممکنی یا
واجب است یا ممتنع ولی یا واجب بالغیر است یا ممتنع بالغیر. حالت امکان خالص
یعنی امکانی که در آن حال، [ممکن ] نه واجب بالغیر باشد نه ممتنع بالغیر محال است.
پس قهراً امکان بالذات با وجوب بالغیر و امتناع بالغیر جمع می شود و قهراً امکان
بالذات یک امر تحلیلی عقلی است، یعنی با تحلیل عقل برای ماهیت اعتبار
می شود؛ یعنی این امری که الآن واجب بالغیر است وقتی که عقل، خودش را قطع نظر
از علتش درنظر می گیرد آن را ممکن می بیند، ولی این «قطع نظر» برای ما یک اعتبار
است و الاّ واقعاً علتی وجود دارد. درحالی که علتش وجود دارد از وجود علت قطع
نظر می کنیم و می گوییم ممکن بالذات است، یا درحالی که علتش معدوم است از
عدم علت قطع نظر می کنیم و می گوییم ممکن بالذات است. اما درواقع یا علت وجود
دارد یا علت معدوم است. پس با «صرف نظرکردن» اعتبار می شود و این یک اعتبار
واقعی است. از این جهت است که می گویند: «الممکن من ذاته أن یکون لیس و من علته
أن یکون أیس» . این است معنای این شعر که می گوید:
عُروضُ الامْکانِ بِتَحْلیلٍ وَقَع
وَهْوَ مَعَ الْغَیْرِیِّ مِنْ ذَیْنِ اجْتَمَع