در
کتابخانه
بازدید : 1436632تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Expand <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
Expand <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Collapse <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Expand مواد ثلاث و اقسام وجودمواد ثلاث و اقسام وجود
Expand جهات ثلاث و بداهت آنهاجهات ثلاث و بداهت آنها
Expand اعتباری بودن مواد ثلاث اعتباری بودن مواد ثلاث
Collapse اقسام هریك از مواد ثلاث (1) اقسام هریك از مواد ثلاث (1)
Expand اقسام هریک از مواد ثلاث (2) اقسام هریک از مواد ثلاث (2)
Expand <span class="HFormat">امكان</span>امكان
Expand شناخت شناخت
Expand فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
فریده چهارم قوه و فعل
Expand فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
دیدیم که وجوب بالغیر معنایش این است که این شی ء به واسطه ی [غیر] وجوب پیدا کرده است یعنی وجوبش بالغیر است و از ناحیه ی غیر آمده است. ولی در وجوب بالقیاس ما نمی خواهیم بگوییم وجوب این شی ء از ناحیه ی غیر آمده است یا نیامده است؛ اصلاً به این مطلب کاری نداریم، بلکه می خواهیم بگوییم با فرض وجود این شی ء وجود آن شی ء ضروری است؛ یعنی نظرمان فقط به این است که اگر این شی ء موجود باشد محال است که آن شی ء موجود نباشد. نمی خواهیم بگوییم که وجوب آن از ناحیه ی این آمده است، بلکه همین قدر می خواهیم بگوییم که محال است که این شی ء موجود باشد و آن شی ء موجود نباشد و یا آن شی ء موجود باشد و این شی ء موجود نباشد.

به عنوان مثال، شما یک امری را درنظر بگیرید که دو لازم داشته باشد، مثلاً یک علتی را درنظر بگیرید که در آنِ واحد دو معلول داشته باشد. قهراً این دو معلول از یکدیگر انفکاک ناپذیرند، یعنی وقتی این علت وجود پیدا کند این دو معلول لازم لاینفکّ ِ آن هستند. اما به حکم اینکه هر دو لازم لاینفک این علت هستند بین خودشان هم تلازم برقرار است. پس اگر علت را «الف» و این دو معلول را «ب» و «ج» بنامیم وقتی که رابطه ی ایندو را با «الف» درنظر بگیریم وجوبشان وجوب بالغیر است، یعنی می گوییم وجوب «ب» از ناحیه ی «الف» آمده است، وجوب «ج» هم از ناحیه ی «الف» آمده است. ولی وقتی که رابطه ی ایندو با یکدیگر را درنظر بگیریم می بینیم وجوب بالقیاس بین آنها حاکم است. وقتی که می خواهیم وجوب بالقیاس را بیان کنیم همین قدر می گوییم که ایندو از یکدیگر انفکاک ناپذیرند؛ ولهذا در مورد ایندو نه این یکی علت است برای دیگری و نه آن دیگری علت است برای اولی، ولی به حکم اینکه هر دوی اینها معلول یک علت هستند خود ایندو از یکدیگر انفکاک ناپذیرند، پس قهراً بینشان وجوب بالقیاس حاکم است.

وجوب بالقیاس یک معنی اعمّی است که موارد وجوب بالغیر را هم شامل می شود. حتی بین معلول و علتش درعین اینکه وجوب بالغیر هست وجوب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 105
بالقیاس هم هست؛ یعنی وقتی که ما کاری نداریم که وجوب از ناحیه ی این شی ء آمده یا از ناحیه ی شی ء دیگر و فقط می گوییم این دوامرمتلازمند و از یکدیگر انفکاک ناپذیرند می گوییم بین این دو شی ء وجوب بالقیاس حاکم است.

معمولاً در منطق با وجوب بالقیاس کار دارند. مثلاً در قضایای شرطیه می گویند اگر «الف» وجود داشته باشد «ب» وجود دارد. می خواهند بگویند میان وجود «الف» و وجود «ب» چنین تلازمی هست، دیگر کاری ندارند به اینکه این تلازم به دلیل این است که «الف» علت است برای «ب» یا به دلیل این است که «ب» علت است برای «الف» یا به دلیل این است که «الف» و «ب» هر دو معلول یک علت سوم هستند و یا به دلیل این است که حتی بدون رابطه ی علیت میان اینها تلازم هست مثل متضایفین (که مثالش را بعداً ذکر خواهیم کرد) .

پس وجوب بالقیاس درواقع معنایش این است که میان دو شی ء رابطه ی تلازم و لاینفکّی وجود داشته باشد بدون اینکه ما درنظر بگیریم که کدامیک از ایندو اصل است و کدامیک فرع و یا اصلاً هیچکدام نسبت به دیگری اصل یا فرع نیست [1].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 106
بنابراین هر علتی همان طور که موجب معلول خودش است یعنی وجوب معلول از ناحیه ی آن است همچنین نسبت به معلول خودش وجوب بالقیاس دارد و معلول هم نسبت به علت خودش وجوب بالقیاس دارد. دو معلول یک علت هم نسبت به یکدیگر وجوب بالقیاس دارند. پس معنای وجوب بالقیاس این است که اگر ایندو
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 107
را با هم درنظر بگیریم بین اینها نوعی تلازم و لاانفکاکی هست.

از آنچه تاکنون درباره وجوب بالغیر و وجوب بالقیاس گفتیم دو مطلب به دست می آید؛ یعنی اگر ما این حرفها را بپذیریم و اگر این حرفها درست باشد- که درست هم هست- نتیجه می گیریم که دو مطلب در جریان عالم وجود دارد:


[1] . - یعنی یک امکان بالذاتی هر دو را پوشانده است.

استاد: یعنی چه؟ .

- یعنی درنظر نداریم که این هر دو اصلا وجود داشته باشند، ولی اگر یکی از اینها بود آن دیگری هم خواهد بود.

استاد: یعنی ما به آن جهتش کاری نداریم که آیا یکی از اینها علت است و دیگری معلول یا هر دو معلول یک علت هستند و یا میان اینها تلازم برقرار است بدون اینکه اصلاً رابطه ی علیت با یکدیگر داشته باشند.

- من در ذهن خودم گردش خورشید را با شب و روز در نظر گرفته ام. آیا این درست است؟ .

استاد: این [مثال ] از نوع رابطه ی علت و معلول است.

- فرض کنید وقتی که جریان الکتریسیته از سیم عبور می کند هم لامپ را روشن می کند هم آن را گرم می کند.

استاد: بله، ایندو نسبت به هم وجوب بالقیاس دارند. معمولا در بسیاری جاها مسأله به همین شکل است که اگر یک شی ء دو معلول داشته باشد از وجود یکی به وجود دیگری پی می بریم؛ یعنی این معلول که وجود دارد شما کشف می کنید که آن علت اصلی وجود دارد، وقتی علت اصلی وجود دارد پس معلول دوم هم وجود دارد.

- آیا نمی شود بگوییم در اینجاها که ما صحبت از دو معلول یک علت واحد می کنیم در واقع اگر دقت نظر به خرج بدهیم می بینیم این دو معلول دو وجه یک معلول واحد است که ما آن را دو معلول درنظر گرفته ایم؟ .

استاد: نه، هیچ لزومی ندارد که این طور بگوییم. در این گونه موارد ذهن یک حرکت غیرمستقیم می کند. در مورد دو معلول علت واحد که تا یکی از این دو معلول را می بیند می گوید آن دیگری هم هست، انسان ابتدا خیال می کند که از وجود این معلول وجود آن معلول را کشف می کند ولی در واقع مسأله از این قرار است که ذهن تا این معلول را می بیند به سرعت وجود علت را کشف می کند و از وجود علت وجود این معلول دیگر را کشف می کند.

از این مثالها خیلی زیاد داریم که یک جریان و یک حادثه وقتی وقوع پیدا می کند آثار متعددی به دنبال خودش می آورد. ما یکی از آن آثار را که مشاهده کردیم فوراً حکم می کنیم که آن آثار دیگرش هم وجود دارد؛ چرا؟ چون این اثر را که می بینیم از این اثر آن علت را کشف می کنیم، آن علت را که کشف کردیم فوراً به معلول دیگر پی می بریم.

شاید این مثال درست باشد که یک بیمار وقتی که سرطان پیدا می کند تغییرات بسیاری در وضع بدنش پیدا می شود، مثلاً یک تغییر در گلبولهای سفید خونش پیدا می شود، یک تغییر در لنفهایش پیدا می شود، تغییراتی هم در عضله هایش پیدا می شود. طبیب وقتی که یک علامت را دید شک نمی کند که آن علامت دیگر هم در او وجود دارد. می گویند چرا؟ می گوید ایندو اثر یک علت هستند؛ این که وجود داشته باشد نمی شود آن دیگری وجود نداشته باشد. ایندو با یکدیگر علت و معلول نیستند. نه این علت است برای آن و نه آن علت است برای این، ولی بینشان تلازم هست. این تلازم را چه چیزی ایجاد کرده است؟ آن علت اصلی.

- رعد و برق هم همین طور است؟ .

استاد: بله، رعد و برق هم همین طور است. مثال خوبی است. آن فعل و انفعالاتی که در ابر پیدا می شود به دنبال خودش دو اثر به وجود می آورد: یکی همان جریان الکتریسیته که به صورت جهش برق در چشم ما پیدا می شود و دیگری غرش رعد. ولی آن چون نور است و به سرعت می آید ما آن را زودتر می بینیم؛ وقتی می بینیم شک نداریم که تا چند ثانیه بعد صدای رعد هم بلند می شود؛ چرا؟ چون علت این حادثه را ما با تجربه به دست آورده ایم و وقتی که این برق را می بینیم می دانیم که این حادثه بی جهت پیدا نمی شود، بلکه یک فعل و انفعال آنچنانی در آنجا پیدا می شود و به دنبال آن فعل و انفعال، صدایی هم در اینجا پیدا خواهد شد. از این جهت است که از وجود یک معلول وجود معلول دیگر را به دست می آوریم، ولی درواقع و نفس الامر در این گونه موارد ذهن ما به این نحو عمل می کند که تا این معلول را می بیند فوراً به وجود علت منتقل می شود و از وجود علت به وجود آن معلول دیگر منتقل می شود، ولی ذهن آنقدر به سرعت عمل می کند که انسان خیال می کند که مستقیماً از وجود این معلول وجود آن معلول را کشف کرده است، اما به هرحال میان دو معلول وجوب بالقیاس حکمفرماست.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است