اما راجع به واجب الوجود. اینها گویی اشتباه کرده اند میان آن اعتباریِ قراردادی
عقلایی که در عالم عین هیچ منشأ انتزاعی ندارد و همه چیزش بستگی دارد به
فرض فارض و قرارداد قراردادکننده، و آن اعتباریِ انتزاعی که در عالم عین منشأ
انتزاع دارد. در اعتبار به معنی قرارداد عقلایی، قراردادکنندگان بر طبق یک
مصلحتی و بر طبق یک غایت قرارداد می بندند که فلان قانون را معتبر بدانند و
محترم بشمارند، مثل اعتبار مالکیت که یک قرارداد اجتماعی است و جامعه آن را
اعتبار کرده است. اگر جامعه به حسب قرارداد مالکیت من را نسبت به این تسبیح
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 91
اعتبار نکند من مالک این تسبیح نیستم. اگر امروز اعلام شود که مالکیت خصوصی
ملغی است آن وقت از امروز رابطه ی من با این تسبیح و رابطه ی شما با این تسبیح و
رابطه ی همه با این تسبیح یکی می شود، چون مالکیت یک قرارداد اجتماعی است و
جامعه آن را الغا کرده است. فرضهای فردی هم همین طور است. مثلاً من فرض
می کنم که در اینجا دایره ای وجود دارد و این دایره ای که فعلاً فرض کرده ام چنین و
چنان است. این هم فرضی است که به من بستگی دارد. همان لحظه ای که فرض نکنم
از بین می رود. همین قدر که آن را از ذهن خودم بردارم کارش تمام شده است.
ولی وجوب و امکان و امتناع چنین نیست. اینها انتزاعی است یعنی منشأ انتزاع
دارد و آن منشأ به حیثی است که این معنا فی حدّ ذاته بر او صحت حمل دارد و
ضرورتاً عقل این معنا را برای او اعتبار می کند و درواقع یک معنایی است که از او
کشف می کند؛ یعنی اگر ما می گوییم زوجیت برای اربعه اعتبار می شود اربعه درواقع
و نفس الامر، هم مصداق اربعه است که ماهیت اوست و هم مصداق زوجیت است،
ولی زوجیت وجودی غیر از وجود اربعه ندارد. همین یک وجود، هم وجود اربعه
است هم وجود زوجیت، منتها اولاً و بالذات وجود اربعه است، ثانیاً و بالعرض
وجود زوجیت است، بلکه اولاً و بالذات وجودِ خود «وجود» است، در درجه ی دوم
وجود این ماهیت است که از آن انتزاع می شود، در درجه ی سوم وجود این زوجیت
است که باز از اربعه انتزاع می شود، در درجه ی چهارم وجود مثلاً حکم زوجیت است
که هرچیزی که زوج شد قابل انقسام به متساویین است؛ و صد مفهوم دیگر هم
ممکن است انتزاع شود، ولی این صلاحیت مال خود این وجود است که همه ی اینها از
آن انتزاع می شوند. این وجود به حیثی است که همه ی این معانی بر آن صحت صدق
دارند.
در ذات واجب هم اگر می گوییم او وجودی است که واجب است یعنی نحوه ی
وجود او نحوه ای است که عقل همین قدر که او را تعقل می کند الاّ و لابد و ضرورتاً و
منطقاً مفهوم وجوب را بر او قابل حمل می داند نه اینکه فقط یک اعتباری است که
من می کنم. اعتبار من فقط برای من مفید است، ولی واجب الوجود فی حد ذاته
قابلیت این را که مصداق این معنا واقع شود دارد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 92