یک مطلب باقی ماند و آن اینکه قبلاً وعده دادیم که بگوییم این تعبیری که.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 306
می گویند این معانی ظرف عروضشان ذهن است و ظرف اتصافشان خارج، چگونه
تعبیری است و به چه معنی است. این یک تعبیر به اصطلاح مُلَقْلَقی است ولی
مقصودشان در اینجا روشن است و با این بیانی که ذکر می کنیم
[1]مقصودشان روشنتر
می شود:
گفتیم این معانی، معانی اسمیه ای هستند که از معانی حرفیه انتزاع شده اند و در
ذهن می توانند استقلال در مفهومیت داشته باشند. اگر می گویند «ظرف عروضشان
ذهن است» یعنی در ذهن «وجود محمولی» دارند، در ذهن وجود فی نفسه دارند،
چون در ذهن می توانند وجود مستقل داشته باشند.
اما اینکه می گویند «ظرف اتصافشان خارج است» یعنی اینها در خارج هیچ
استقلالی ندارند چون واقعیتشان واقعیت رابطه است. اینها هیچ گونه استقلالی در
خارج ندارند و حتی اگر آنها را به شکلی که در خارج اند تصور کنیم در ذهن هم
استقلال ندارند. ولی در ذهن می شود به آنها استقلال داد، یعنی می شود از معانی
حرفیه معانی اسمیه ساخت. اما اینها در خارج نمی توانند به صورت یک [امر]
مستقل وجود داشته باشند.
پس اگر می گویند اینها ظرف عروضشان ذهن است یعنی درواقع ظرف
استقلالشان ذهن است، و یا در یک اصطلاح ظرف وجود محمولی شان ذهن است، و
در اصطلاح دیگر ظرف وجود فی نفسه شان ذهن است؛ و اگر می گویند ظرف
اتصافشان خارج است یعنی خارج، ظرف وجود لافی نفسه اینهاست، ظرف حقیقت
غیر مستقل اینهاست، ظرف وجود رابط اینهاست.
این است مقصود این آقایان حکما از اینکه ظرف عروض این معانی، ذهن است
و ظرف اتصافشان خارج
[2].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 307
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 308
[1] . البته احیاناً در بعضی جاها خودشان هم می گویند. مثلا حاجی سبزواری در حاشیه ی اسفار در یک جا عین
همین
بیان را دارد.
[2] . - چرا لفظ «عروض» و «اتصاف» را انتخاب کرده اند؟ .
استاد: اینها دیگر یک اصطلاحی بوده است که در کلام آنها آمده است. اینکه اول چه کسی
این اصطلاح را جعل کرده است من نمی دانم. اصطلاح خیلی قدیمی هم نیست؛ یعنی قدر مسلّم این است که در زمان بوعلی این اصطلاح نبوده است و از این طرف هم
مسلّم است که در زمان صدرالمتألهین بوده است، لذا در فاصله ی بین زمان بوعلی و زمان ملاصدرا پیدا شده است. حدس من این است که این اصطلاح در دوره ی شیراز، یعنی در
دوره ای که کانون فلسفه شیراز بوده است، یعنی از دوره ی خواجه نصیرالدین به بعد و بلکه
از دوره ی علامه ی حلّی به بعد پیدا شده است، از دوره ی کاتبی و میرسید شریف به بعد پیدا
شده است، دوره ای که از میرسید شریف شروع می شود و به جلال الدین دوانی و
میرصدرالدین دشتکی و غیاث الدین دشتکی و امثال اینها می رسد. من هنوز به آن آغاز
کننده ی این مطلب و جعل کننده ی این اصطلاح نرسیده ام.
و حتی تا زمان خواجه تفکیک میان معقولات ثانیه ی منطقی و معقولات ثانیه ی فلسفی هم
مطرح نبوده است. تا زمان شیخ که قدر مسلّم است؛ در زمان خواجه هم این مسأله ی
تفکیک بین دو نوع معقول ثانی چندان روشن نیست، به دلیل اینکه خواجه در یک جا
وقتی گفته است شیئیت و امکان از معقولات ثانیه است مورد اعتراض دیگران واقع شده
است که اینها از معقولات ثانیه نیست. بعد متأخرین آمده اند تفکیک کرده اند (و شاید
این تفکیک هم از همین جا یعنی از همین اعتراض به خواجه پیدا شده باشد) که ما دو
نوع معقولات ثانیه داریم: یک نوع معقولات ثانیه ای که در منطق می گویند که مقصود
خواجه آن نبوده است، و یک نوع معقولات ثانیه ای که در فلسفه می گویند که این اعم
است و شامل آنها می شود، شامل غیر آنها هم می شود، و مقصود خواجه این معقولات
ثانیه ی نوع دوم بوده است. این نشان می دهد که حتی تا زمان خواجه مسأله به این
صراحت مطرح نبوده است.