در
کتابخانه
بازدید : 1436556تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Expand <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
Expand <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Expand <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Collapse فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
Expand <span class="HFormat">حدوث و قدم</span>حدوث و قدم
Collapse سبق و لحوق سبق و لحوق
فریده چهارم قوه و فعل
Expand فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
نظریه ای که بوعلی در اینجا دارد این است که امور مشکک همیشه در غیرذاتی هاست، یعنی در جنس و نوع و فصل نیست، بلکه در کلی های عرَضی است. مثلاً حیوان جنس است، ناطق فصل است و انسان نوع است؛ یا آب یک ماهیتی است که بیان نوعیت یک شی ء را می کند. هر جا که پای ذات و ماهیتی در کار باشد (جنس و فصل و نوع را ما می گوییم: ماهیت) صدق آن ذات و ماهیت بر مصداقهایش به نحو متواطی است و نه به نحو مشکک. ذاتها و ذاتیها بر مصداقهای خودشان به طور متواطی صدق می کنند؛ یعنی بین مصداقهای ذاتها و ذاتیها تقدم و تأخر نیست، ولی عرضیها بر مصداقهای خودشان به طور مشکک صدق می کنند، زیرا مصداق عرضی در واقع مصداق واقعی نیست. هرچیزی که مصداق یک کلی عرضی است حکایتگر یک نسبت میان مصداق و آن کلی است.

در ذاتیها هر کلی ذاتی از مصداق خودش حکایت می کند. رابطه ی ذات با مصداق خودش رابطه ی عینیت است یعنی خودش است. وقتی که ما می گوییم: «آب» این آب را که درنظر می گیریم مصداق خود آب است، مصداق همان عینیت آب است؛ این هوا را که درنظر می گیریم مصداق عینیت هواست؛ این انسان را که درنظر می گیریم مصداق عینیت همین «انسان» است.

ولی در عرضیها این طور نیست. مثلاً ما می گوییم «سفید» . سفید عرضی است؛ یعنی چه؟ یعنی ما یک ذاتی مثلاً این جسم را درنظر می گیریم از آن نظر که رابطه ای دارد با یک عرض به نام «سفیدی» ، بعد آن را به اسم «سفید» می نامیم، یعنی چیزی که نسبتی با سفیدی دارد. پس وقتی به این شی ء می گوییم «سفید» درواقع بیان می کنیم رابطه و نسبتی را که میان این شی ء و یک کلی برقرار است؛ یعنی در اینجا رابطه رابطه ی عینیت نیست. از این جهت است که می گویند مصداق کلی عرضی در واقع مصداق بالعرض است نه مصداق بالذات. کأنّه وقتی ما می گوییم: «این جسم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 488
سفید است» معنایش این است که این جسم نسبتی دارد با سفیدی. اما وقتی می گوییم: «این انسان است» معنایش این نیست که این چیزی است که نسبتی دارد با انسان، بلکه این خود انسان است.

اگر بگوییم: «این آب است» نه این است که این چیزی است که با چیز دیگری به نام «آب» نسبت دارد؛ این خودش آب است، اما وقتی می گوییم «این جسم سفید است» یعنی این جسم چیزی است که با چیز دیگری که نامش «سفیدی» است نسبتی دارد و آن نسبت این است که آن سفیدی قائم به این جسم است و در این جسم حلول کرده است. یا اگر بگوییم «عالِم» باز معنایش این است که این ذات و این انسان چیزی است و علم چیزی و این انسان نسبتی دارد با علم.

پس ببینید که چقدر فرق می کند میان اینکه رابطه ی مصداق با آن معنایی که بر آن صدق می کند رابطه ی عینیت باشد یا رابطه ی انتساب. در رابطه ی عینیت اینچنین نیست که مصداق، چیزی باشد به آن معنایی که بخواهیم به آن چیز دیگری نسبت بدهیم و بعد بگوییم بین ایندو نسبتی برقرار است؛ بلکه او خودش است؛ یعنی می خواهیم بگوییم این خود اوست نه اینکه نسبتی دارد با او.

اکنون که این مطلب معلوم شد می گوییم بوعلی و امثال وی می گویند هر جا که کلی از نوع «ذات» و «ذاتی» [1]باشد آن کلی حتماً متواطی خواهد بود و نمی تواند کلی مشکک باشد. هیچ ماهیت نوعی یا ماهیت جنسی یا ماهیت فصلی نمی تواند کلی مشکک باشد و قهراً نمی تواند میان افرادش تقدم و تأخر باشد؛ چنین چیزی امکان ندارد. از این جهت است که می گویند: تشکیک در «ذاتی» محال است؛ تشکیک در ماهیت محال است.

بعد می گوییم: پس تشکیک در کجاست؟ می گویند تشکیک در آن نوع دوم یعنی در کلی عرضی است که نسبتی میان دو امر برقرار است و در نسبت شدت و ضعف پیدا می شود. نسبت، یک مفهوم انتزاعی است و دیگر خودش یک عینیتی و یک ماهیتی ندارد. شدت و ضعف ها، مربوط به اختلافها و تفاوتها در نسبت میان دو شی ء است نه اینکه این در ذات خودش و آن در ذات خودش هر دو مصداق یک.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 489
ذات باشند و معذلک بین آنها تفاوت باشد؛ نه، تشکیک در مورد دو امری است که از نظر اینکه مصداق یک ذات هستند هیچ تفاوتی بینشان نیست ولی در نسبت با یک شی ء سوم بین آنها تفاوت وجود دارد. نسبت، یک امری است که تشکیک بردار است، یعنی شدت و ضعف بردار است، اشدیت و اضعفیت بردار است، اقلیت و اکثریت بردار است، اولویت و اولیت بردار است.

هرچه که ما اسم تفضیل به کار می بریم آنجایی است که شیئی را به شیئی نسبت می دهیم. نسبتها شدت و ضعف برمی دارد. از این جهت است که می گوییم: عالِم و اعلم؛ یعنی دو انسانی که هردو رابطه با علم دارند ولی نسبت این یکی با علم با نسبت آن دیگری با علم فرق می کند. یا اگر می گوییم «افضل» همین طور است.

این گونه صفات همه از این قبیل است.

بنابراین از نظر امثال بوعلی هرجا که تشکیکی و تقدم و تأخری باشد باید یک کلی عرضی (از قبیل عرضی عام و عرضی خاص از کلیات خمس نه از قبیل جنس و نوع و فصل) در کار باشد که دو مصداق آن کلی عرضی را که درنظر می گیریم می بینیم این دو مصداق در مصداق بودنشان برای آن کلی عرضی متشکک هستند و با یکدیگر فرق دارند؛ چرا؟ چون مصداق کلی عرضی در واقع معنایش این است که این مصداق با آن مبدأ اشتقاق آن کلی عرضی نسبت دارد. مثلاً اگر می گوییم «ابیض» یعنی با بیاض نسبت دارد و اگر می گوییم «عالم» یعنی با علم نسبت دارد؛ در نسبت، تشکیک مانعی ندارد. این حرفی است که بوعلی و امثال وی داشته اند.

پس امثال بوعلی تشکیک را به معنای اینکه مابه الاشتراک عین مابه الامتیاز باشد- به آن معنایی که بعد عرض خواهیم کرد- قبول نکرده اند؛ تا این مقدار را قبول کرده اند، حال اسمش را هرچه می خواهید بگذارید.


[1] . جنس و فصل را که جزء ماهیتند می گویند «ذاتی» و خود نوع را می گویند «ذات» . گاهی هم هر سه را می گویند «ذاتی» . بنابراین وقتی ما می گوییم «ماهیت» مقصود نوع و جنس و فصل است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است