در
کتابخانه
بازدید : 1436792تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Expand <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
Expand <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Expand <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Collapse فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
Expand <span class="HFormat">حدوث و قدم</span>حدوث و قدم
Collapse سبق و لحوق سبق و لحوق
فریده چهارم قوه و فعل
Expand فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
هر جا که اینچنین باشد قهراً همان مطلبی که ما در باب تقدم و تأخر گفتیم صدق می کند؛ یعنی یک امر مشترک داریم و دو چیز داریم که هر دو دارای این امر مشترک هستند، یعنی هر دو با این امر مشترک نسبتی دارند، ولی آنچه یکی از ایندو از این امر مشترک دارد دیگری هم دارد و دیگری از این امر مشترک چیزی دارد که اولی ندارد. در اینجا این امر مشترک خودِ کلی است، یعنی همان چیزی که در منطق آن را «کلی مشکک» می گویند. به عبارت دیگر ما دو فرد داریم که هریک از این دو فرد نسبتی با آن کلی دارد ولی هر نسبتی که این فرد ضعیف تر با آن کلی دارد آن فرد شدیدتر هم دارد، و آن فرد شدیدتر نسبتی با آن کلی دارد که این دیگری ندارد.

مثلاً دو عالم را درنظر بگیرید که هر دو در یک رشته ی خاص عالم هستند و هر دو دارای یک علم معیّنی هستند. آن علم معیّن را هم این یکی دارد و هم آن دیگری، ولی یکی از اینها اعلم از دیگری است. در اینجا هر دو مصداق «عالم» هستند اما یکی به طریق اولی عالم است؛ یکی «اکثرُ علماً» است از دیگری یا «اشدُّ علماً» است از دیگری. و یا دو عالم را درنظر بگیرید که یکی از آندو علمش فاضلتر و شریفتر باشد از علم دیگری (مثلاً علم یکی از نوع علوم حقیقی باشد و علم دیگری از نوع علوم جزئی یا علوم اعتباری) در این صورت می گوییم این یکی «افضلُ علماً» است از دیگری.

پس درواقع این مسأله ی «تقدم و تأخر» که در فلسفه می گویند و مسأله ی «کلی مشکک» که در منطق می گویند هر دو به یک ریشه برمی گردند؛ یعنی وقتی ازتقدم و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 485
تأخر سخن می گوییم بحث ما روی آن دو شی ء است و وقتی درباره ی کلی مشکک بحث می کنیم بحث ما روی امر مشترک است.

در باب تقدم و تأخر گفتیم که ملاک تقدم و تأخر این است که یک امر مشترک داریم و دو شی ء داریم که هریک از این دو شی ء با این امر مشترک نسبت دارند و هر نسبتی که این یکی با آن امر مشترک دارد آن دیگری هم دارد ولی آن دیگری نسبتی با آن امر مشترک دارد که این ندارد. در فلسفه بحث روی این دو شی ء است و می گویند آن دیگری مقدم است بر این یکی و در منطق بحث روی آن امر مشترک است، ولی هر دو در یک موضوع بحث می کنند؛ منتها منطق می گوید که این امرمشترک را از آن جهت که نسبتش با این افراد فرق می کند من «کلی مشکک» می نامم؛ فلسفه می گوید این دو چیز که در یک امری با یکدیگر مشترکند، از آن جهت که نسبتی که یکی از ایندو با آن امر مشترک دارد با نسبتی که دیگری با آن امر مشترک دارد متفاوت است و آنچه را که دیگری از آن امر مشترک دارد این شی ء دارد و این شی ء از آن امر مشترک چیزی دارد که دیگری ندارد پس من این را «متقدم» می نامم و آن را «متأخر» .

پس باز بحث روی همین سه امر است، منتها منطق روی آن امر مشترک بحث می کند و حرفش از آنجا شروع می شود، و فلسفه روی آن دو شیئی بحث می کند که در آن امر مشترک با یکدیگر اشتراک دارند و بینشان اختلاف هم هست.

ضمناً از اینجا یک مطلب دیگری فهمیده می شود و آن این است که هر جا که کلی مشککی در کار باشد و یا تقدم و تأخری در کار باشد (اگر از دید منطق نگاه کنیم می گوییم «کلی مشکک» و اگر از دید فلسفه ببینیم می گوییم «تقدم و تأخر» ) در آنجا به نحوی «ما به الاشتراک» عین «ما به الامتیاز» می شود.

توضیح اینکه: همه ی ذهنها با این مطلب آشناست که اگر دو امر در یک امر سومی با یکدیگر اشتراک داشته باشند ناچار این دو امر باید در یک امری هم با یکدیگر اختلاف داشته باشند و الاّ اگر دو چیز از هر جهت یکسان باشند اصلاً دو چیز نیستند؛ بالاخره در یک امری باید با یکدیگر اختلاف داشته باشند و این چیزی داشته باشد که آن نداشته باشد و الاّ اگر هرچه آن دارد این هم داشته باشد و هرچه این دارد آن هم داشته باشد دیگر کثرت پیدا نمی شود. مثلاً اگر ما دو شی ء متشابه در اینجا داشته باشیم و شما بگویید هرچه این دارد آن هم دارد و هرچه آن دارد این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 486
هم دارد، می گوییم: بالاخره این در اینجا قرار گرفته است و آن در آنجا قرار گرفته است؛ این، این مکان را دارد و آن مکان دیگری دارد.

از این جهت است که طبق معمول اینچنین گفته می شود که آنجا که مابه الاشتراک در کار باشد لااقل یک امر دیگری به نام مابه الامتیاز هم باید در کار باشد تا باعث اختلاف و امتیاز دو شی ء از یکدیگر بشود. دو نوع که در یک جنس با یکدیگر اشتراک دارند در فصل با یکدیگر اختلاف دارند. دو فرد که در نوعیت مشترک هستند در مشخِّصات فردی با یکدیگر اختلاف دارند؛ پس مابه الاشتراک نوعیّت آنهاست و مابه الامتیاز مشخصات فردی آنها. این سفیدی کاغذ سفیدی است؛ این سفیدی پارچه هم سفیدی است؛ هر دو یک نوع هستند اما درعین حال این سفیدیِ قائم به این محل است و آن سفیدیِ قائم به محل دیگر است؛ یعنی موضوع این با موضوع آن فرق می کند.

آنگاه یک مسأله ی دیگر در اینجا مطرح می شود و آن اینکه آیا همیشه باید مابه الامتیاز غیر از مابه الاشتراک باشد؟ البته انسان ابتداءً اینچنین فکر می کند و می گوید مابه الاشتراک باید غیر از مابه الامتیاز باشد، ولی اگر بگوییم که همیشه باید مابه الاشتراک غیر از مابه الامتیاز باشد، پس تکلیف ما در مشککها چه می شود؟ .

ما هر جا که به تعبیر اهل منطق «کلی مشکک» داریم و یا هر جا که به تعبیر فلاسفه «تقدم و تأخر» داریم، وقتی که دقت می کنیم می بینیم مابه الاشتراک عین مابه الامتیاز است، ولذا می گوییم دو چیز در یک امر اشتراک دارند و در همان چیزی که اشتراک دارند هرچه یکی دارد دیگری دارد و دیگری از همان مابه الاشتراک چیزی دارد که آن یکی ندارد.

مثلاً در مورد همان تقدم و تأخر بالطبع مبدئی مثل محراب مسجد را درنظر می گیریم و بعد می گوییم امام مقدم است بر مأموم و یا می گوییم صف اول مقدم است بر صف دوم. اینجا که می گوییم امام مقدم است بر مأموم، یعنی چه؟ مقدم بودن امام به این معنی است که اگر محراب مسجد را به عنوان مبدأ درنظر بگیرید امام به محراب نزدیکتر است؛ یعنی قرب به محراب امر مشترک میان هر دو است ولی هر قربی که مأموم دارد امام دارد و امام درجه ای از قرب دارد که مأموم ندارد. پس اینجا در واقع مابه الاشتراک عین مابه الامتیاز شده است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 487
این مطلب که گفته شد، تا این مقدارش را تا زمان بوعلی قبول کرده اند ولی در اینجا امثال بوعلی توضیحی می دهند و نظریه ای دارند که هم اکنون به ذکر آن می پردازیم.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است